دو سال قبل،وقتی عکس های سه خواهر و برادر ماهشهری که آثار شکنجه روی بدن آنها بود در فضای مجازی دست به دست شد،احساسات کابران برانگیخته شد و این خبر بازتاب گسترده ای ایجاد کرد.
اورژانس اجتماعی و ماموران نیروی انتظامی از همان لحظات اول بعد ازفاش شد ن ماجرا،خیلی سریع موضوع را در دستور کار خود قرار دادند و پدر و نامادری سه کودک به عنوان متهمان پرونده دستگیر شدند.
بعداز گذشت دو سال،پدر دو کودک و نامادری آنها با حکم دادگاه به تحمل حبس محکوم شدند.
اما برای مادر فاطمه 12 ساله که چند سالی هست از دیدار فرزند خود محروم شده است،هنوز هم پرونده ای باز در ذهنش وجود دارد.پرونده حق دیدار اولاد!
16 سالم بود همسر پدر فاطمه شدم
مهناز مقدم نام مادر فاطمه است.یعنی همان دختری که نامادری اش به دهان او چسب حرارتی زده بود و تمام بدنش از شکنجه های نامادری زخم شده بود.
مهناز حالا 32 سال دارد.او 16 ساله بود که با پدر فاطمه ازدواج کرد.مهناز در مورد زندگی اش با پدر فاطمه می گوید:«همسر اولم در شهرک طالقانی بندر ماهشهر مغازه کیف و کفش فروشی داشت.سه سال از زندگی ما می گذشت که تصمیم گرفت همسر دوم بگیرد.عاشق یکی از مشتری هایش شده بود و شرط آن خانم برای ازدواج با همسرم این بود که من را طلاق دهد.من به طلاق راضی نبودم و می گفتم حاضرم با وجود هوو هم به زندگی ادامه دهم تا بتوانم کنار همسرم باشم.اما پدر فاطمه دیگر تمایلی به ادامه زندگی با من نداشت و من 9 ماه صبر کردم تا از طلاق منصرف شود.بعد از آن دیگر تحملم تمام شد و من هم به طلاق رضایت دادم و همسرم با آن خانم ازدواج کرد.»
فاطمه با اصرار نامادری نزد او ماند
مادر فاطمه در ادامه صحبت هایش در مورد ارتباط بعد از طلاقش با فاطمه گفت:«بعد از اینکه از پدر فاطمه جدا شدم،دخترم به اصرار نامادری اش نزد او ماند.نامادری فاطمه می گفت اگر دخترم برای زندگی پیش من باشد ممکن است همسرم به بهانه فرزندمان به زندگی با من رجوع کند.برای همین اجازه نمی داد دخترم را ببینم.دوری از فاطمه به حدی برای من سخت بود که سه بار دست به خودکشی زدم.که یک بار زمانی بود که دخترم را وضعیت شکنجه شده دیدم.»
روزی که دخترم را شکنجه شده دیدم
مادر فاطمه در مورد شکنجه شدن دخترش توسط پدر و نامادری اش گفت:«یک روز در شهر خبر پیچید که نامادری فاطمه و پدر او،دخترم را شکنجه کرده بودند.من خودم را سریع به فاطمه رساندم و وقتی حال و روز او را دیدم از شدت ناراحتی بیهوش شدم.تمام بدن دخترم زخمی بود از بس که کتک خورده بود.نامادری او حتی به لب هایش چسب حرارتی زده بود که صدایش در نیاید.به فاطمه و خواهر و برادر ناتنی اش که از او کوچکتر بودند آب و غذای کافی نمی داد و آنها را در حیاط خانه زیر آفتاب نگه می داشت.مادر آن دو کودک دیگر فوت کرده بود و برای همین با همسر من در کنار نامادری شان زندگی می کردند.آنها هم شکنجه شده بودند اما اوضاع فاطمه خیلی بدتر بود.
زن عموی بچه ها وقتی آنها را در آن حال دیده بود موضوع را به همسایه ها گفته بود و مردم اورژانس اجتماعی و پلیس را خبر کرده بودند.»
دخترم را از من گرفتند
بعداز اینکه پدر فاطمه به اتهام شکنجه فرزندانش بازداشت شد،فاطمه به مدت سه روز در خانه مادرش زندگی می کرد:«فاطمه تا سه روز کنار خودم بود اما بعد از آن خانواده پدرش او را به خانه خودشان بردند.من می خواستم دخترم پیش خودم بماند اما آنها اجازه نمی دادند.چون من ازدواج کرده بودم و آنها عقیده داشتند که چون شوهر من غریبه است دخترم نباید کنار ما بماند.برای همین من شکایت کردم.دادگاه هم به نفع من رای داد اما خانواده همسرم فاطمه را ترساندند و گفتند ممکن است شوهر مادرت هم مثل نامادری ات باشد و تو را شکنجه کند.برای همین فاطمه قبول نکرد به خانه من بیاید و بعد از آن دیگر اجازه ندادند که او را ببینم.»
می خواهم دخترم را ببینم
مادر فاطمه در ادامه گفت:«وقتی دخترم را در آن حال دیدم به حدی از لحاظ روحی به هم ریختم که زهر خوردم و دست به خودکشی زدم.ده تا بسته قرص هم خوردم و به کما رفتم.الان فقط امید دیدن دخترم من را زنده نگه داشته است.خانواده همسرم اجازه نمی دهند که فاطمه را ببینم.می خواهم لااقل حق ملاقات او را برای چند ساعت در هفته داشته باشم.»
مادر کودک شکنجه دیده که حالا صاحب دو فرزند دیگر هم شده است،اظهار داشت همسرش مخالفتی برای گرفتن حضانت فاطمه ندارد.تنهای آرزوی این مادر این است که با دخترش زندگی کند.دختری که یک بار شکنجه های نامادری او را تا سر حد مرگ کشانده بود.
منبع: رکنا