شبکه نمایش خانگی را باید یک حوزه فرهنگی بسیار مهم و حساس بهحساب آورد؛ زیرا جامعه هدف یا مقصد اصلی آن درون خانوادههاست. با توجه به اینکه خانواده عنصر اولیه و پایه و هسته اصلی جامعه است، هرگونه تأثیرگذاری بر آن بهکل ساختار جامعه سرایت میکند.
با این وجود الگو گیری این مجموعههای نمایشی از سریالهای درام ترکیهای و روایت داستان حول محور عشقهای چندگانه و مثلثی با تم خیانت که اساساً مغایر با آداب و فرهنگ اسلامی و عرفی جامعهی ماست، برای مخاطب به یک تغییر ذائقهی نادرست و تردید در هویت فرهنگی و رواج سبک زندگی غربی و تقبیح ارزشهای دینی و انقلابی منجر میشود.
داستان «بیگناه» و بازهم رواج اشرافیگری
سریال «بیگناه» یکی از تازهترین آثار نمایش خانگی است که به قسمتهای پایانی خود نزدیک شده است. اثری که با همراهی برادران کیایی و اینبار با کارگردانی مهران احمدی ساخته شده و نه تنها در اسم شبیه تولید قبلی ایشان (همگناه) که در جنس قصه و مضمون، انتخاب بازیگر و حتی روایت هم بسیار شبیه به آن است. در این سریال نیز همچون همگناه شاهد روابط متزلزل درونی یک خانواده بزرگ هستیم. با این تفاوت که سریال «همگناه» ریتم تندتری داشت و نوع روایت قصه مخاطب را بیشتر جذب میکرد و «بیگناه» کند و خالی از جذابیتهای روایی است.
«بیگناه» داستان علاقه همزمان دو دوست به یک دختر و کنار کشیدن یکی از آنها به نفع دیگری است.در واقع یک خط داستان کلیشه در فیلم و سینمای ایران دوباره تکرار شده است. ماجرایی که معمولا پایان خوشی ندارد. این سریال باوجود این داستان تکراری و کلیشهای تنها میخواهد با تکیه بر سلیبریتی محوری و نمایش زنان با پوشش نامناسب و آرایش غلیظ و نمایش زندگی لوکس شخصیتها و عبور از خط قرمزهای سریالهای صداوسیما مخاطب را جذب نماید.
تمامی شخصیتها در سریال «بیگناه» در وضعیت رفاه به سر میبرند که البته سر دیگر قصه شان در گذشته برابر با نداری و فلاکتشان است و البته تصمیم به دزدی و قتل هم بی شک از همین گذشته ناشی میشود و فیلمساز از طریق واکاوی گذشته شخصیتها سعی دارد اعمال خلاف اخلاق و قانون آنها را توجیه نماید.
در این سریال سلبریتی محوری و عدم انطباق فضای ترسیمی با واقعیت و نمایش موقعیتهای لوکس و لاکچری فضایی رؤیایی را به تصویر میکشد که همین موضوع به علت فاصلهی این روایت با سطح زندگی عموم اقشار جامعه یک احساس شکست و سرخوردگی را برای مخاطب به همراه خواهد داشت.
شخصیتهای متعدد در داستانی الکن
«بیگناه» دچار نوعی تشتت و پراکندگی در روایت گری است. چند قصه که به زور به هم بافته شده اند، ولی ساز جدا میزنند. تکهتکههایی که نه تنها در ذهن بیننده کنار هم چیده و به هم وصل نمیشوند بلکه مدام درحال دور شدن و پراکندگی بیشتر هستند.
فیلمساز با گنجاندن شخصیتهای متعدد تلاش دارد تا ضمن قبح زدایی از ناهنجاریهای اخلاقی و عادی سازی روابط محرم و نامحرم، دوستیهای خیابانی و خیانت به همسر، گریزی به مسائل اجتماعی و فرهنگی روز جامعه چون ماجرای جنبش «می تو» تا مصرف قرصهای محرک در میان دانشآموزان دبیرستانی و ماجرای بیتکوین و رمزارزها داشته باشد اما نه تنها توفیقی بدست نمیآورد بلکه فقط مخاطب را سردرگم میکند؛ چراکه تمامی شخصیتها از فروغ و بهمن گرفته تا استاد کثرتی و یلدا و جانا و از آنسو سینا و سارینا و کیانا تا سهراب و منفرد در سطح حرکت میکنند و جلوی دوربین میآیند تا مسالهشان را بگویند و بروند و سابقه ذهنی و درگیری یا کشش برای تماشاگر ایجاد نمیکنند. شخصیتهایی که هیچکدام پرداخت درستی ندارند و باورپذیر نمیشوند.
قراردادن شخصیت استاد «فرهنگ کثرتی» در داستان سریال نیز گویی ادای دین فیلمساز به یکی از نقاشان معروف کشور در جهان واقع است. استاد بزرگ نقاشی که در قسمتهای ابتدایی منفور و متهم به سوء استفاده از دختران جوان است اما در ادامه سریال تطهیر میشود و هرقدر که مخاطب به زندگی خصوصیاش نزدیک میشود تنهایی و مظلومیت او را میبیند و در واقع بیگناه اصلی نه بهمن است و نه فروغ، این استاد کثرتی است که بدون گناه است و همه درباره او اشتباه کردهاند.
فارغ از واقعیت ادعاهای مطرح شده درخصوص این استاد نقاشی، شخصیت کثرتی داستان مرد پا به سن گذاشتهای است که در همه جا با برخوردی گرم و بیش از اندازه صمیمی و شوخیهای بعضا نامناسب، دختران جوان را به دور خود جمع میکند و همین رفتارهای خلاف اخلاق و دین است که او را در مظان اتهام تجاوزگری هم قرار میدهد.
کلام آخر/ مصائب تماشگر بیگناه
در پایان باید گفت «بیگناه» همچون دیگر سریالهای نمایش خانگی؛ «دل»، «میوه ممنوعه»، «گیسو» و...در نبود فرآیند نظارتی مؤثر و استاندارد و عدم پایبندی به منافع ملی و ارزشهای جامعه و اهداف نظام، بهشدت بهسوی ابتذال پیش میرود و مرزهای اخلاقی و عرفی جامعه مخاطبان را با تهدیدهای جدی مواجه میکند.
این سریال که در نمایش روابط ساختارشکن مثلثی از نمونههای محصول ترکیه مثل «سیب ممنوعه»، «تلخ و شیرین»، «پرنده سحرخیز»، «عشق بیپایان» پیشی گرفته است، چند وقتی است مورد انتقاد کاربران فضای مجازی نیز قرار گرفته و برخی کاربران خواهان شرح ساده روایت و ترسیم شجره نامه خانوادههای این سریال شدهاند.
مخاطبی که اکنون که سریال به پایان خود نزدیک شده است پس از تماشای انواع و اقسام ابتذالات اخلاقی در سریالی با کارگردانی ضعیف و عاجز در انتقال حس اصلی و اساسی صحنهها و داستانی آشفته و شلخته، مدام از خود میپرسد: چرا راز محرمیت فروغ و بهمن 25 سال قبل برملا نشده است؟ چرا بقیه اعضای خانواده شک نکردهاند؟ و درنهایت تکلیف قبحزدایی از ارتباط بین محارم چه میشود؟
آیا برای مخفی نگه داشتن چنین رازی، که در حال حاضر فقط برای برخی از اعضای خانواده فرشباف آشکار نیست، نیاز به قتل و مهاجرت و اینهمه دروغ بود؟ اینها نمونههایی از پرسشهای بی پاسخ مخاطبان «بیگناه است که قطعا مهران احمدی در مقام کارگردان و برادران کیایی جوابی برای آنها ندارند و در نهایت این مخاطب است که هم از لحاظ روحی و هم مالی متضرر شده و بازهم شاهد چنین سریال مبتذل و آشفتهای در شبکه نمایش خانگی است.