-
تاریخ انتشار: 1399/09/05 10:33
کد خبر: 14272

معلمِ کلاس جادویی

معلمِ کلاس جادویی دهه هفتادی است؛ متولد 72. عاشق بچه‌ها و دنیای بچگی. آرزوکردن را که یاد گرفت.

معلمِ کلاس جادویی دهه هفتادی است؛ متولد 72. عاشق بچه‌ها و دنیای بچگی. آرزوکردن را که یاد گرفت، خواست معلم شود. درس خواند و معلمی را پیش مادر مشق کرد. آزمون سرنوشت‌ساز، سروکارش را به دانشگاه فرهنگیان انداخت؛ 9سال پیش. خوزستانی است و از اهالی اهواز. فرزند ارشد خانواده و اصالتا بختیاری. اولین‌بار پای تخته‌سیاه، ام‌البنین ایستاد؛ روستای شُبیشه.

دنیایش بچه‌هاست و کلاس درسش. هم خانم معلم است، هم همراه بچه‌ها. با اشک‌شان چشم‌هایش تَر می‌شود و با شادی‌شان می‌خندد. «با آزمون و امتحان یاد گرفتم فاصله معلم و شاگردی را حفظ کنم.» رابطه عاطفی‌‌اش با بچه‌ها قوی است. اولین شاگردانش کلاس ششمی بودند؛ اولین تجربه خانم معلم. از آن روزها، پنج‌سال می‌گذرد «هنوز با سه نفرشان در ارتباطم.»

خانم معلم عاشق حل مسأله است. درصدهای بالای کنکورش ریاضی و فیزیک بوده. «در ریاضی و فیزیک به آنها کمک می‌کنم.» سال تحصیلی که تمام می‌شود، فکر و خیال خانم معلم می‌شود دانش‌آموزانش. «دوست دارم تک‌تک‌شان موفق و شاد باشند.»

«بچه‌های این مناطق  محروم‌اند و همه دلخوشی‌شان مدرسه است»

دانشگاه فرهنگیان را که تمام کرد، مناطق محروم انتخابش بود برای مشق معلمی. «امسال روستای شیبان‌ام.»

در میان مناطق محروم خوزستان سال اول قرعه به نام «شبیشه» افتاد و امسال هم شد معلم روستای شیبان؛ روستایی در باوی. اهالی شیبان عرب زبان‌‌اند و عاشق بچه. سی‌وشش کلاس چهارمی، شاگردان خانم معلم‌اند در مدرسه شیبان. «تعداد بچه‌ها زیاد است.» روستای شیبان کمی آن‌طرف‌تر از مدرسه ابتدایی، مدرسه دوره متوسطه را به خود می‌بیند. «کلمات فارسی را خوب بلد نیستند.»

قبل از غافلگیری کرونا کلاس ضرب‌المثل‌خوانی به راه بود. کلاسی برای آشنایی با زبان فارسی و فرهنگ ایرانی. کلاس ضرب‌المثل‌خوانی بچه‌ها را سر ذوق می‌آورد و حتی «جاسم» دانش‌آموز شلوغ و شیطان کلاس را هم با خود همراه می‌کرد. ضرب‌المثلی که «جاسم» را یک‌بار از توبیخ معاون مدرسه نجات داد. «جاسم با لحن عربی به معاون مدرسه گفته بود؛ هرچه کنی به خود کنی.»

عشق به بچه‌ها باعث شده تمام وقتش را برای بچه‌ها بگذارد. «بچه‌های این مناطق محروم‌اند و همه دلخوشی‌شان مدرسه است.» قبل از کرونا بساط نمایش‌ها برپا بود. مباحث درسی، نمایش می‌شدند با مشارکت بچه‌ها. «فیلم نمایش را روی پروژکتور می‌گذاشتیم، بچه‌ها کیف می‌کردند.» «شک ندارم یکی از دانش‌آموزان که تجربی می‌خواند و  امسال کنکور دارد، رتبه عالی کسب می‌کند؛ ان‌شاءالله یک خانم دکتر می‌شود.»

«دو هفته است، غیرحضوری شده‌ایم»

کرونا به شهرها زد و مدارس تعطیل شدند، اما کلاس‌های درس خانم معلم حضوری بود؛ به سبک و سیاق گذشته. کرونا رنگ مناطق را قرمز، نارنجی و زرد کرد تا تعطیلی دو هفته‌ای اجرایی شود. «دو هفته است غیرحضوری شده‌ایم.»

تنها دلخوشی بچه‌ها تعطیل شد. بچه‌ها ماندند و دوری خانم معلم و نمایش‌هایی که دیگر نبودند و ضرب‌المثل‌های غایب. مدارس که به تعطیلی رفتند، به فکر چاره افتاد؛ راهی برای در ارتباط بودن با بچه‌ها و برقرار ماندن کلاس‌ها. آموزش مجازی شد، اما معلم‌ها بی‌خبر از این آموزش. نه کلاسی برای آنلاین‌شدن رفته بودند، نه تجربه آن را داشتند.

معلم‌ها بسته به خلاقیت‌شان راهی برای این آموزش در پیش گرفتند. یخچال آشپزخانه یکی شد تخته‌سیاه. یکی تلفنی درس‌ها را داد و دیگری بسته‌های آموزشی درست کرد، اما اولین کلاس درس آنلاین خانم معلم روی صفحه تلویزیون بود. «گلسی روی تلویزیون چسباندم و با ماژیک روی آن نوشتم.» خانم معلمِ دلتنگ بچه‌ها اما دلش ارتباط تصویری با شاگردها را می‌خواست. دلتنگی بود، اما گوشی هوشمند و اینترنت مهیا نبود. «همه بچه‌ها نمی‌توانستند در یک ساعت آنلاین شوند.»

کلاس‌ها که غیرحضوری شد، گوشی هوشمند اهمیت یافت. «بعضی از دانش‌آموزان می‌توانستند هفته‌ای یکی، دوبار از فامیل و آشنا گوشی امانت بگیرند.» بعضی‌ها هم شب‌ها وقتی پدر به خانه می‌رسید، آنلاین می‌شدند برای درس خواندن. «برای انجام تکالیف یک بازه زمانی در نظر گرفته‌ام.» یکی از دانش‌آموزان اما نه گوشی پدر را دارد، نه امانی دوست و آشنا را. «برای او درسنامه تهیه کرده‌ام.»

شاگردی که از روی درسنامه و شبکه آموزش درس‌ها را دنبال می‌کند، هرچند تلفنی با خانم معلم در ارتباط است. درسنامه تنها شاگرد کلاس به سلیقه معلمش تنظیم شده. «درسنامه را سرگروه استان می‎دهد، یکسری مباحث مهم را هم من اضافه کردم.»

«این شیوه تدریس ابداع خودم است»

شیوه جدید تدریسش نام خانم معلم را سرزبان‌ها انداخته. فیلم و انیمیشن می‌سازد برای بچه‌ها. اجرای نمایش هم هست برای فهم بهتر. «این شیوه تدریس ابداع خودم است.» مفاهیم سخت ریاضی، اشعاری می‌شوند روان برای درک بهتر. «در مناطق محروم پایه بچه‌ها ضعیف است.»

هر کلاس درسی که به او سپرده شود، همه‌ چیز از نو شروع می‌شود. دروس از پایه گفته می‌شوند. «بچه‌های این مناطق فوق‌العاده‌اند.» او دل‌نگران ازدواج زودهنگام دانش‌آموزانش است. استعدادهایی که دوست دارد پشت نیمکت‌های دانشگاه‌ها ببیند. «حیف است این استعدادها از بین بروند.» «هر سال در هر کلاس دو، سه نفر فوق‌العاده‌اند.» خانم معلم ارتباطش را با آنها حفظ می‌کند برای ترغیب‌شان به ادامه تحصیل.

کلاس‌ها که غیرحضوری شد، شاهنامه‌خوانی شروع شد. «داستانی از شاهنامه را می‌خوانم. بچه‌ها باید خلاصه‌ای از آنچه درک کرده‌اند، بنویسند.» بعد از شاهنامه‌خوانی دو بیت شعر از شاهنامه خوانده می‌شود و شاگردها باید تشخیص دهند مربوط به کدام بخش داستان است. «بچه‌ها نقاشی هم از تصویری که از داستان داشتند، می‌کشند.» نقاشی بچه‌ها و خلاصه داستان‌هایی که از شاهنامه نوشته‌اند، می‌شود فیلمی کوتاه. فیلمی ساخته شاگردان کلاس «شیبان» «این فیلم را در گروه می‌گذارم. بچه‌ها خیلی ذوق این فیلم‌ها را دارند.»

فیلم‌های شاهنامه شاگردان شیبان حالا قرار است میان شاگردان استان پخش شود و نام روستای شیبان را سر زبان‌ها بیندازد. «مسئول تکنولوژی پیشنهاد داده این فیلم‌ها را در اختیارشان قرار بدهم.» خلاصه‌نویسی و کشیدن نقاشی تهمینه و رستم بچه‌ها را سرذوق آورده. «پیام می‌فرستند، خانم عاشقت هستیم.» شاهنامه‌خوانی بیشتر جنبه هنری دارد. خلاصه‌نویسی‌ها هم انشای بچه‌ها را تقویت می‌کند. «می‌خواهم خلاق باشند.»

«کلاس درس‌مان جادویی است»

دو هفته‌ای است 36شاگرد شیبان چشم دوخته‌اند به گوشی‌ها تا معلم‌شان را ببینند. «ما خلأ احساسی نداریم. ارتباط‌مان تصویری است.» محتوای دروس هر روز صبح تولید می‌شوند. هر درس محتوای خاص خودش را می‌طلبد. «پای تخته بایستم و فیلم بگیرم جذاب نیست.»

محتوای یک درس انیمیشن می‌شود و درس دیگر نمایش و بعدی هم برنامه خبر. «مثل برنامه کارتون می‌شود برای بچه‌ها جذاب است.» به عنوان مثال مبحث سرما و گرما می‌شود نمایشی با حضور خانم معلم و یکی، دو تا از بچه‌ها. در هدیه‌های آسمانی دیگر شیوه پرسش و پاسخ نیست. «بچه‌ها با خانواده مصاحبه می‌کنند و نتیجه را برایم می‌فرستند.»

بعضی مباحث می‌شود سوژه 36 دانشمند کوچک کلاس. «می‌گویم شما دانشمندید بروید تحقیق کنید.» دانشمندان کوچک فیلم یافته‌ها را می‌فرستند برای معلم‌شان.

نتایج تحقیقات بچه‌ها می‌شود برنامه خبر. برنامه خبر اول 17 داوطلب داشت و حالا هر 36 نفر داوطلب تهیه اخبار.

گوینده اخبار خانم معلم است و خبرها می‌شود فیلم و عکس‌هایی که بچه‌ها تهیه کرده‌اند. «اعتمادبه‌نفس بچه‌ها بالا می‌رود.»

مرور درس‌ها هم به عهده بچه‌هاست. هر بار یکی از بچه‌ها می‌شود خانم معلم کلاس و درس‌ها را مرور می‌کند. «با لحن خودم درس می‌دهند. مثلا می‌گویند سلام به روی ماه‌تون» خانم معلم درس‌های آنلاین را با لحن خود بچه‌ها می‌گوید. «کلاس‌هایمان جادویی است.» نامی که بچه‌ها برای کلاس‌های درس انتخاب کرده‌اند. فیلم‌ها روی پرده سبز گرفته می‌شود برای داشتن کیفیت بهتر.

«دنیای بچه‌ها یکی است. هنوز در مرزکشی بزرگ‌ترها جا ندارند»

فعالیت و پشتکار خانم معلم ختم شد به پیشنهاد آموزش‌وپرورش برای کار اداری. «گفتم من معلمم و می‌خواهم معلم بمانم.» عاشق دنیای کودکی است. بچه‌ها برایش فرقی ندارند، چه آنهایی که لب مرز روزگار می‌گذرانند، چه آنهایی که در کلانشهرها زندگی می‌کنند. «دنیای بچه‌ها یکی است. هنوز در مرزکشی بزرگ‌ترها جا ندارند.» خانم معلم همین شیوه تدریس را برای شاگردان اهوازی‌اش هم دارد.

در کنار مدرسه شیبان در اهواز هم تدریس می‌کند؛ با همان سبک و سیاق. «شاگردان هر دو مدرسه از این شیوه استقبال می‌کنند.» به نظر او جذاب نبودن درس، شاگردان را از مدرسه فراری می‌دهد، به‌خصوص که حالا آموزش مجازی است.

«اجبار و خشک‌بودن کلاس درس بچه‌ها را فراری می‌کند.» خانم معلم در همه فیلم‌های آموزشی‌اش حضور دارد. «در همه فیلم‌ها هستم تا ارتباطم با بچه‌ها قطع نشود.» مطالب درسی به مهم و غیرمهم تقسیم می‌شوند. درس‌های مهم پیش‌نیاز دروس پنجم و ششم هستند. «کتاب‌های پنجم و ششم را بررسی می‌کنم.» درس‌های مهم‌تر تمرکز بیشتری می‌طلبند.

 

منبع: روزنامه شهروند


کپی لینک کوتاه خبر: https://rasadvarzeshi.com/d/45aql9