آبان سال گذشته دختر 20ساله ای با مراجعه به کلانتری میرزا کوچک خان مشهد، پرده از راز وحشتناکی برداشت که هستی و آینده اش را به نابودی کشیده بود. این دختر جوان در حالی که بیان می کرد برای فرار از چنگ «شیطان اینستاگرامی» به قانون پناه آورده ام درباره این ماجرای تلخ گفت: مدت ها بود که از کمبود محبت در خانواده ام رنج می بردم.
پدر و مادرم هیچ گاه رابطه خوبی با یکدیگر نداشتند و همواره درگیری و نزاع در خانه به اوج می رسید. در این شرایط پدرم دچار بیماری کلیوی شد و زیر دستگاه های دیالیز رفت و با این بهانه به مصرف مواد مخدر روی آورد. این موضوع به مشاجره های لفظی و روابط سرد آنان دامن زد تا حدی که دیگر من در خانواده فراموش شده بودم و کسی به نیازهای عاطفی من توجهی نداشت. آن قدر احساس تنهایی می کردم که گوشی تلفن را برداشتم و برای پرکردن این خلأ عاطفی به فضاهای مجازی پناه بردم، غافل از این که مارهای زهرآلود و شیاطین هوسران در این کانال های رنگارنگ چنبره زده اند.
در این اوضاع آشفته و متشنج خانوادگی، شبکه های اجتماعی تنها سرگرمی من بود تا این که روزی پست اینستاگرامی یک جوان غریبه را «لایک» کردم و این گونه زندگی ام را به تباهی کشاندم. آن روز پسر غریبه به من پیام داد و تلاش کرد با من ارتباط برقرار کند که من ابتدا موضوع را جدی نگرفتم و توجهی نکردم اما او با جملات عاشقانه و ابراز علاقه هایش مرا مجذوب کرد چرا که کمبود محبت و خلأ عاطفی را در کلمات زیبای عاشقانه جست وجو می کردم.
بالاخره ارتباط تلفنی و تصویری بین من و آن جوان آغاز شد که اهل یکی از شهرهای شمالی کشور بود.
«کوروش» ادعا می کرد قصد ازدواج با مرا دارد و با این ترفند فریبم داد. طولی نکشید که از من خواست با پوشش بدون حجاب مقابل تصویر قرار بگیرم و با او گفت وگو کنم! من هم غافل از این که چه بلای وحشتناکی با این حقه شیطانی به سرم خواهد آمد به خواسته هایش عمل می کردم! اما هنوز مدت زیادی از این آشنایی اینستاگرامی نگذشته بود که او مرا برای یک ملاقات حضوری به هتل آپارتمانی در هسته مرکزی شهر دعوت کرد که اتاقی را در آن اجاره کرده بود.
خیلی می ترسیدم به آن مکان بروم و از سوی دیگر اگر پدرم در جریان ملاقات من با جوان غریبه قرار می گرفت، روزگارم را سیاه می کرد. با این حال «کوروش» دست بردار نبود تا این که بالاخره تهدید کرد اگر به دیدارش نروم تصاویر و فیلم هایی را که با پوشش زننده از من ضبط کرده است برای پدرم ارسال می کند!
با شنیدن این جملات، وحشت سراسر وجودم را فرا گرفت، حالا دیگر در برابر یک رسوایی بزرگ قرار داشتم و آبرویم در خطر بود. به همین دلیل سعی کردم با این دیدار حضوری به ارتباط مجازی با او پایان بدهم. به ناچار پیشنهادش را پذیرفتم و به محل اقامت موقت او در هتل آپارتمان رفتم. وقتی با ترس و لرز قدم درون اتاق گذاشتم ناگهان کوروش در اتاق را قفل کرد و با تهدید چاقو مرا تحت فشار گذاشت تا به خواسته پلیدش تن دهم.
تازه فهمیدم چه اشتباه بزرگی مرتکب شده ام ولی راه گریزی از چنگ شیطان اینستاگرامی نداشتم! او با زور و تهدید نه تنها به خواسته شومش رسید بلکه از صحنه های آزار شیطانی هم فیلم گرفت و سپس قرصی را به من خوراند که بعد از آن چیزی نفهمیدم! وقتی از خواب سنگین بیدار شدم درون اتاق تنها بودم و از کوروش هم خبری نبود! اضطراب و نگرانی دیوانه ام می کرد و وضعیت روحی بدی داشتم.
اشک ریزان به خانه رفتم اما از این ماجرا به کسی چیزی نگفتم! تا این که چند روز بعد هنگامی که در گروه همکلاسی های دانشگاه مشغول فعالیت بودم ناگهان تصاویر زشت و زننده ای از من در گروه کلاس بارگذاری شد.
در کمال ناباوری شوکه شده بودم و دست و پایم را گم کردم و نمی دانستم چه کنم! دوستان و همکلاسی هایم آن تصاویر مستهجن و مبتذل را دیدند اما کوروش بلافاصله آن ها را حذف کرد. چند دقیقه بعد سیل تلفن ها و پیام ها سرازیر شد آبرویم رفته بود و روی بازگشت به دانشگاه را نداشتم! یک اشتباه هیجانی و ارتباط مجازی، روزگارم را به نابودی کشاند و آینده ام را تباه کرد.
بعد از این ماجرا، کوروش دوباره با من تماس گرفت و باز هم تهدید به افشای فیلمهای کثیفی کرد که در هتل آپارتمان گرفته بود. همه وجودم می لرزید و این اشتباه مرا به گرداب هولناکی انداخته بود که نمی توانستم تصمیم درستی بگیرم، برای آن که بیشتر از این آبرویم نرود حرف ها و تهدیدهای آن جوان شیطان صفت را باور می کردم! او با تهدید به افشاگری مرا چند بار دیگر به همان هتل آپارتمان کشاند و ناجوانمردانه مورد تعرض و آزار و اذیت قرار داد.
او حالا مدعی بود همه این جملات عاشقانه در فضای مجازی ترفندی برای هوسرانی بود ولی من توان رهایی از این مخمصه شوم را نداشتم تا این که بالاخره تصمیم گرفتم به قانون پناه بیاورم تا از این مخمصه شرم آور رهایی یابم.
در پی اعلام شکایت این دختر جوان و با دستور سرهنگ عبدی (رئیس کلانتری) پرونده ای در دایره قضایی تشکیل شد و ماجرا مورد کنکاش های پلیسی قرار گرفت.
با توجه به اهمیت موضوع، تلاش گروهی از ماموران انتظامی به سرپرستی ستوان خورشیدی برای شناسایی و دستگیری شیطان اینستاگرامی آغاز شد تا این که ماموران با راهنمایی و کسب مجوزهای قضایی، عملیات اطلاعاتی را برای کشاندن متهم به مشهد ادامه دادند. این جوان شیطان صفت بار دیگر دختر جوان را با تهدید به افشاگری به هتل آپارتمان مذکور کشاند اما این بار نیروهای انتظامی به طور نامحسوس در محل حضور یافتند و به محض ورود او به محل اقامت قبلی ، حلقه های قانون را بر دستانش گره زدند.
ماموران انتظامی با دستورات محرمانه قاضی صادقی، قاضی ناحیه 4 دادسرای عمومی و انقلاب مشهد) تحقیقات گسترده ای را در این باره آغاز کردند.
این جوان که در مراحل اولیه بازجویی منکر رابطه شیطانی با دختر مذکور بود با دیدن تصاویر و فیلم های کثیف در مستندات پرونده چاره ای جز اعتراف نیافت و به این ارتباط هوس آلود اقرار کرد.
با توجه به اهمیت و حساسیت ماجرا، این پرونده به طور مستقیم به شعبه چهارم دادگاه کیفری یک خراسان رضوی ارسال شد و زیر نظر قضات با تجربه این شعبه مورد واکاوی های دقیق قضایی قرار گرفت.
قاضی «محمد علیزاده» که با مطالعه سطور تازه نوشته اوراق پرونده، احتمال می داد متصدی هتل آپارتمان در این ماجرای تاسف بار دخالت دارد بی درنگ دستور بازداشت وی را صادر کرد و بدین ترتیب ماموران انتظامی به سراغ فردی رفتند که هتل آپارتمان را برای مدتی اجاره کرده بود و ارتباط نزدیکی با شیطان اینستاگرامی داشت.
با دستگیری این متهم، محاکمه این جوان هوسران به اتهام تجاوز به عنف در شعبه چهارم دادگاه کیفری یک خراسان رضوی به ریاست قاضی کاظم میرزایی و مستشاری قاضی «محمد محمد علیزاده» آغاز شد و متهمان با قرار وثیقه سنگین راهی زندان شدند.
در این میان اما متصدی هتل آپارتمان که به اتهام معاونت در تجاوز به عنف پای میز عدالت قرار گرفته بود در حالی با سپردن وثیقه میلیاردی به دادگاه آزاد شد که مقام قضایی برای پیشگیری از ارتکاب دوباره چنین جرایمی در مراکز مورد اعتماد مردم، دستور پلمپ هتل آپارتمان را نیز صادر کرد. بررسی های ریزبینانه قاضی پرونده برای واکاوی ابعاد دیگر این ماجرا ادامه دارد.