سریال «یاغی» به کارگردانی محمد کارت یکی از آثاری است که این روزها نظر مخاطبان را به خود جلب کرده، سریالی که محمد کارت آن را با اقتباس از رمان «سالتو» به نویسندگی مهدی افروزمنش نوشته و داستان پسری به نام جاوید با بازی علی شادمان را روایت میکند، که عاشق دختری است و در حال تلاش است تا موفقیتی در کشتی به دست آورد. محمد صابری در نقش خلیل یکی از دوستان جاوید در سریال یاغی است که در بزنگاههای مختلف از او حمایت میکند. در ادامه گفتوگو با محمد صابری بازیگر سریال یاغی را میخوانید:
راه بازیگری و تصمیم بازی کردن از کجا برایتان شروع شد؟ و چطور برای کار با محمد کارت انتخاب شدید؟
راستش را بخواهید از آنجا که گذشته سختی داشتم، هیچوقت تصمیم خاصی برای بازیگری نداشتم فقط مثل خیلیها از دور این کار را دوست داشتم. تا اینکه با محمد کارت آشنا شدم و بعد از این آشنایی در مستند «خونه رو» به عنوان سوژه و راوی همکاری کردم. در ادامه این دوستی نیز بازی در فیلم سینمایی «شنای پروانه» را به من پیشنهاد داد که این اتفاق و در میان یک گروه حرفهای قرار گرفتن برایم بسیار لذتبخش و هیجان انگیز بود.
کار با علی شادمان و امیر جعفری چطور است؟
راستش من به خاطر بی تجربگیام در حوزه سینما، طرز برخورد با آدمهای حرفهای این کار را بلد نبودم. در جریان سریال «یاغی»، آقای کارت، استاد من بود و از نکات کاری و بازی تا مدل تعامل با عوامل سریال و بازیگران و... همه را به من یاد داد
بازی کردن کنار بازیگران باتجربهای مثل: امیر جعفری و علی شادمان و عباس جمشیدی فر، بسیار لذت بخش بود. آنها به من اعتماد به نفس میدادند. من بازیگر نبودم اما وقتی با هم تمرین میکردیم و اتود میزدیم، چنان اعتماد به نفسی به من میدادند که با آموزشهایی که از کارگردان کار دیده بودم، توانستم خروجی نسبتا قابل قبولی را ارائه کنم و امیدوارم این اتفاق افتاده باشد.
علی شادمان برادرم است و خیلی دوستش دارم. علی هم خیلی به من کمک کرد و چیزهای زیادی از او یاد گرفتم. البته میتوانم بگویم بهترین روزها و تجربههای زندگی من، کار با این کارگردان و گروهش است. بابت اتفاقات خوب این روزها، اول خدا را شکر میکنم و بعد مدیون ایشان هستم و گروه خوبی که به من کمک کردند.
شناخت خودتان از این فضا و مختصات جغرافیایی و فرهنگی جنوب شهر چقدر بود؟
من این مختصات را زندگی کردهام اما تنها شناخت، برای بازیگری کافی نیست بلکه اگر تصویر خوبی به مخاطب ارائه شده از زحمات یک تیم همدل و راهنمایی درست کارگردان بوده است. ایشان روی شناخت غریزی من از فضای جنوب شهر و بازی کردن و مدل صحبت کردن من، کار کرد. من شرایط خلیل را زندگی کردهام و آقای کارت به این تجربیات من بها دادند و با اعتماد و تشویقش باعث که خلیل را بازی کنم که امیدوارم به دل تماشاگر نشسته باشد. با توجه به شرایط زندگیام، از این محیط، شناخت خوبی داشتم اما مدل اجرایی آن را آقای کارت تعیین میکرد که قابلیت و جذابیت پخش داشته باشد.
من با پوست و گوشت و استخوانم خلیل را درک کردم و بازی کردم. برای همین به دل مخاطب مینشیند. مثلا در سکانسهای مسابقات کشوری من به دلیل عمل جراحی که انجام داده بودم با بخیه سر فیلم برداری رفتم و در آن پلانی که با ناراحتی به جاوید میگویم تو خدا را داری، آن ناراحتی به خاطر شرایط جسمیام و از درون من و از عشق واقعیام به جاوید و علی شادمان میآمد که باورپذیر شد.