سر به زیر، کمحرف، دونده، در خدمت تیم، خوشتکنیک و قابل اعتماد. در این سالها انگار با خودش عهد بسته عوض نشود. حتی ظاهرش همان است که بود. همان مدل مو، همان لبخند زدنهای آرام، همان گریزان بودن از جلوی دوربینها و همان حجب و حیایی که هم او را به قهرمان تبدیل میکند هم ضدقهرمان.
پنج سال پیش وقتی تیم ملی ایران برای جام ملتها به استرالیا رفته بود، در شبکه ورزش برنامه داشتیم. دنبال اطلاعات دست اولی در مورد وحید امیری بودم. در اینترنت آنقدر گشتم تا وبلاگ پسر جوانی اهل روستای دره بادام لرستان، زادگاه وحید را پیدا کردم. به او ایمیل زدم. چند دقیقه بعد برایم نوشت: «روستای دره بادام حدود 150 خانوار و 1000 نفر جمعیت داره و بیشتر دامدار و کشاورز هستند. دره بادام در 5کیلومتری شمال شهر سرابدوره قرار دارد. قبلاً خانواده آقای امیری ساکن همین روستا بودند ولی از چند سال قبل بهخاطر استعداد و شکوفا شدن تواناییهای وحید مجبور شدند از این روستا به خرمآباد سفر کنند. وقتی وحید تو روستا زندگی میکرد بهخاطر امکانات خیلی خیلی کم مجبور بودیم تا شهر سرابدوره با پای پیاده بریم، چون در شهر سرابدوره یک زمین خاکی خیلی ابتدایی بود. در دوران مدرسه چندبار تیم روستای ما به لطف بازیهای وحید قهرمان مدارس شد؛ در همان زمین خاکی.» عکسی هم از دره بادام برایم فرستاد؛ روستایی سنگلاخی، کز کرده در دامن بکر طبیعت لرستان.
دیدن بازی وحید امیری، ستاره تیم نفت همان اندازه که چشمنواز بود، دل آدم را به درد میآورد که چرا این همه دیر کشف شد؟ چرا در 28سالگی ستاره شد؟ از دره بادام خرمآباد تا تهران با اتوبوس 10 ساعت فاصله است، چرا طی کردن این مسیر برای وحید امیری و امثال او سالها طول میکشد؟
بعد از جامجهانی 2018 در شبکههای اجتماعی صحنه لایی زدن وحید امیری به جرارد پیکه احتمالاً اندازه لحظه فرود آمدن نیل آرمسترانگ روی کره ماه دیده شده؛ از اندک لحظههای خوشایند جامجهانی 2018 روسیه برای ما. او چنان با خونسردی به پیکه لایی زد که انگار کار هر روزهاش است! اما فاصله پیکه-امیری خیلی بیشتر از یک لایی بود. جرارد پیکه 31ساله و امیری 30ساله بود. به عبارتی هر دو در سالهای پایانی دوران فوتبالشان بهسر میبردند، اما به کارنامهشان نگاه کنیم:
- سال 2002 وقتی پیکه برای تیم ملی زیر 16 سال اسپانیا بازی میکرد، وحید امیری در زمین خاکی سرابدوره توپ میزد!
- سال 2006 وقتی پیکه زیر نظر الکس فرگوسن در منچستر بازی میکرد، وحید امیری برای اولینبار روی زمین چمن فوتبال بازی کرد. (در دانشگاه خرمآباد)
- سال 2008 وقتی پیکه به بارسلونا پیوست، وحید امیری اولین قرارداد فوتبالیاش را با داتیس خرمآباد بست!
- سال 2010 وقتی پیکه با اسپانیا قهرمان جامجهانی شد، وحید امیری به گهر درود پیوست!
- وحید امیری در 27سالگی پیراهن تیم ملی را بر تن کرد و در اولین تورنمنت دشوارش مقابل عراق پنالتی را به تیر دروازه کوبید و ایران حذف شد.
رشد وحید امیری در فوتبال از رشد لوبیای سحرآمیز هم شگفتانگیزتر است؛ چیزی شبیه استارتهای غافلگیرکنندهاش وقتی توپ را با بغل پای چپ به جلو هل میدهد، آرنجهایش را کمانی میکند و با سرعت خیز برمیدارد. او در این چند سال برای پرسپولیسیها یک مورچه کارگر بوده است، گاهی مثل گل فصل پیشش به تراکتور همه را انگشت به دهان تکنیکش کرده است، گاهی مثل بازی با النصر در دقیقه 120 هم چنان استارت زده که احتمالاً کسانی شک کردهاند که مگر میشود در سینه فقط دو ریه داشت و این همه دوید؟
او همه این کارها را بدون شو انجام میدهد، نه کری میخواند، نه شش و چهار نشان میدهد، نه موقع پیوستن به پرسپولیس از «ندای قلب» حرف زد؛ او فقط یک کار را به بهترین شکل ممکن انجام میدهد؛ فوتبال بازی کردن. این را یک وظیفه میداند، مثل سربازی که برایش فرقی نمیکند چه کسی فرمانده است، تصمیم گرفته سرباز باشد، بهترین سرباز.
منبع: ورزش سه