-
تاریخ انتشار: 1400/10/07 04:37
اخبار حوادث
کد خبر: 18540

افشای راز رابطه پنهانی شوهر خیانتکار | رابطه پنهانی شوهر خیانتکار با بهترین دوست همسرش

با وجود این در حالی تصمیم به جدایی از همسرم گرفته ام که مقصر واقعی این ماجرای تلخ خودم هستم چرا که در انتخاب دوست اشتباه کرده‌ام‌و‌...

راز رابطه پنهانی شوهر خیانتکار فاش شد. رابطه پنهانی شوهر خیانتکار با بهترین دوست همسرش بود. رابطه پنهانی شوهر خیانتکار با دوست صمیمی زن جوان در حالی بود که به او پیشنهاد داده بود تا  در خانه بماند  و کارهای او را انجام دهد. پرونده رابطه پنهانی این مرد ددر حال بررسی است.

14 سال قبل وقتی پای سفره عقد نشستم هیچ گاه فکر نمی کردم سرنوشتم این گونه رقم بخورد.

با وجود این در حالی تصمیم به جدایی از همسرم گرفته ام که مقصر واقعی این ماجرای تلخ خودم هستم چرا که در انتخاب دوست اشتباه کرده‌ام‌و‌...

زن 32 ساله با بیان این که هیچ گاه قصد بازگشت به آن زندگی نفرت انگیز را ندارم درباره سرگذشت خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری میرزا کوچک خان مشهد گفت: 18 ساله بودم که مجتبی به خواستگاری ام آمد اگر چه او و خانواده اش از اتباع مهاجر افغانستانی بودند اما او از همبازی های دوران کودکی ام بود چرا که خانواده اش در همسایگی ما زندگی می کردند و با پدر و مادرم رفت و آمد و معاشرت داشتند به طوری که من و مجتبی با هم بزرگ شده بودیم و خانواده هایمان کاملا با خصوصیات اخلاقی یکدیگر آشنا بودند. مجتبی هم کارگاه تولیدی پوشاک بچه گانه راه اندازی کرده بود و درآمد مناسبی داشت به همین دلیل به خواستگاری او پاسخ مثبت دادم و مدتی بعد برای رونق بازار فروش لباس های بچه گانه به مشهد مهاجرت کردیم. من هم که هنر و حرفه آرایشگری را آموخته بودم از حدود 10 سال قبل یک سالن آرایشگری در مشهد راه اندازی کردم تا احساس تنهایی نکنم و از سوی دیگر نیز درآمدی داشته باشم.

خیلی زود مشتریان زیادی پیدا کردم و در محله خودمان معروف شدم چرا که با مشتریانم برخورد خوبی داشتم و در همان دیدار اول با آن ها دوست می شدم. در میان مشتریانم زنی به نام «فرنگیس» بود که ارتباط صمیمانه‌ای با من داشت و در امور جزئی آرایشگاه کمکم می‌کرد بدون آن که شناختی از او و خانواده اش داشته باشم به  معاشرت و دوستی با او ادامه دادم. او همواره از اختلافات شدید با همسرش سخن می گفت و مدعی بود که شوهرش به او خیانت می کند به طوری که تقریبا طلاق عاطفی گرفته‌اند و مدام با هم قهر هستند اما در این میان من از عشق و محبتی سخن می گفتم که بین من و مجتبی حاکم بود، برای فرنگیس از کسب و کار همسرم تعریف می کردم و این که چقدر از صمیم قلب او را دوست دارم و ...

خلاصه دوستی من و فرنگیس آن قدر صمیمی شد که دیگر به خانه ما رفت و آمد داشت و اوقات بیکاری مان را کنار هم سپری می کردیم تا این که حدود 5 ماه قبل فرنگیس صبح به خانه ما آمد تا با هم به آرایشگاه برویم ،مجتبی به کارگاه تولیدی اش رفته بود ولی 2 فرزندم هنوز خواب بودند به همین دلیل فرنگیس پیشنهاد کرد من به آرایشگاه بروم و او در کنار فرزندانم در خانه بماند تا ناهار ظهر را آماده کند و فرزندانم را با خودش به آرایشگاه بیاورد. من هم پیشنهادش را پذیرفتم و راهی آرایشگاه شدم اما دلشوره عجیبی داشتم، سوء ظن غریبی مانند خوره به جانم افتاده بود و رهایم نمی کرد به گونه ای که دیگر طاقت نیاوردم و به خانه ام بازگشتم. خودروی همسرم مقابل در منزل پارک بود و یکی از فرزندانم داخل کوچه بازی می کرد.

با نگرانی و اضطراب قفل در را باز کردم و سراسیمه خودم را به خانه ام رساندم. اما باور آن چه می دیدم برایم سخت بود سقف اتاق دور سرم می چرخید همسرم و فرنگیس با پوشش نامناسبی کنار هم نشسته بودند و من تازه می فهمیدم چه بلایی به سرم آمده است با سروصدای من مجتبی از خانه بیرون رفت اما من فرنگیس را رها نکردم تا حقیقت ماجرا را بازگو کند او هم که دیگر در برابر عصبانیت های من چاره ای نداشت مدعی شد که از مدت ها قبل و با پیشنهاد مجتبی با یکدیگر ارتباط دارند من هم که صدای او را ضبط کرده بودم بلافاصله نزد مجتبی رفتم تا واقعیت ماجرا را برایم بگوید ولی او باز هم ارتباطش را انکار کرد و مدعی شد که فرنگیس قصد دارد زندگی ما را متلاشی کند ولی من نمی توانستم حرف های او را باور کنم چرا که آن چه را با چشمان خودم دیده بودم حکایت از یک خیانت تلخ داشت.

خلاصه آن قدر فشارهای روحی و روانی بر من وارد شد که با یک تصمیم احمقانه و دیوانه وار دست به خودکشی زدم اما با کمک اطرافیانم به مرکز درمانی منتقل شدم و از مرگ نجات یافتم بعد از این ماجرا تازه درباره دوستم تحقیق کردم و به روابط نامتعارف او با مردان غریبه پی بردم در عین حال فرنگیس را دیگر به آرایشگاهم راه ندادم ولی با وجود این نمی توانم به زندگی مشترک با همسرم نیز ادامه بدهم و قصد دارم برای همیشه از او جدا شوم ولی ای کاش از همان ابتدا در انتخاب دوست دقت می کردم و هرکسی را به حریم امن خانواده ام راه نمی دادم. شایان ذکر است با صدور دستوری از سوی سرهنگ علی عبدی (رئیس کلانتری میرزا کوچک خان) پرونده این زن جوان توسط مشاوران زبده دایره مددکاری اجتماعی کلانتری مورد بررسی های کارشناسی و روان شناختی قرار گرفت.

ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی

منبع: خراسان


کپی لینک کوتاه خبر: https://rasadvarzeshi.com/d/4p5d6a