به گزارش خبرنگار رصد ورزشی : اگر روزی حافظهام تنها قدرتِ نگهداشتن سی ثانیه تصویرِ فوتبالی داشت، این گل را برای خودم نگه میدارم. آخرین غنیمت. بهترین غنیمت. اگر روزی دختر(یا پسر) کوچکام درباره جادوی فوتبال چیزی پرسید، این تصویر را نشاناش خواهم داد. اولین جواب. بهترین جواب. تصویر بازیکنی که سرش را پایین نیانداخت و با تمامِ سرعت به قلب دفاع نزد، ایستاد، زمان را برای چند لحظه متوقف کرد، ادای رفتن به چپ و راست را درآورد و از همه اطرافیاناش، تماشاچی ساخت. نمایی از رونالدینیو، که اینطور اغواگرانه فوتبال بازی میکرد.
این گل، به موزهها تعلق دارد. به یکی از آن قفسههای شیشهای شیک و بلند. به آن تابلوهای«دستزدن ممنوع». فکر میکنم برای تماشای این گل، باید بلیت خرید و دلار خرج کرد. و ما چقدر خوشبخت بودیم که «مجانی» تماشایش کردیم. اگر بخواهند مجسمه رونالدینیو را بسازند، باید مدافعان چلسی را هم در اطرافاش خلق کنند. حتی پتر چک را، که یک گوشه ایستاده و نگاه میکند. حتی تماشاگران پشت دروازه چلسی در استمفوردبریج را که مبهوت و متحیر از خودشان میپرسند:«این دیگر از کجا آمد؟».
این گل معرکه، قبل از هر چیز به هنر نیاز داشت. به رها کردن هنجارها. به خرابکردن پیشبینیها. این گل معرکه به هنر نیاز داشت و البته کمی شرارت. برای چند درجه سرد کردنِ جهنم. برای آنکه دست تیمت را بگیری و از دل مخصمه بیرون بزنی. برای آنکه در اوج التهاب، یک ضربه نرم را به عنوان راهِ بازگشت در نظر بگیری. آن شب رونالدینیو و تیمش، با ضربه سر جان تری شکست خوردند و تورنمنت را ترک کردند اما هنوز، هیچکس نمیتوانست از حرفزدن درباره این لحظه دست بردارد. اگر طرفدار بارسلونا بودی، میدانستنی که خیلی زود با اعجوبه برزیلی، دستات به آن جام لعنتی خواهد رسید.
حالا رونالدینیو، در حبسِ خانگی و فوتبال، گرفتارِ تعطیلی است اما حتما سالها بعد، پدری دختر(یا پسر) کوچکاش را با این گلِ حیرتآور آشنا خواهد کرد و همه چیز را درباره رونالدینیو به آنها خواهد گفت. بدون اشاره به خودویرانگری، پاسپورت جعلی و پولهای از دست رفته. چند بیت شعر، در دفتری که چند خط خرابکاری هم دارد. در ستایشِ جادوگری که شماره 10 میپوشید. لبخند میزد و به اندازه کافی، آرام میرقصید.