به گزارش رصد ورزشی: حسین پناهی سرگذشت باورنکردنی در طول حیات خود داشته است.کسی نمی داند او چه روزی از دنیا رفته است. طنز تلخی است زندگی مردی که حتی روز تولد هم ندارد. حسین پناهی از شاعرانی محسوب میشود که بیشتر اشعار خود را به شیوه شعر سپید و موج نو سروده است.
حسین پناهی، حدودا در یک سالی متولد شد و حدودا در یک روزی مرد. در شناسنامه، مقابل کلمه «تولد»، این چند عدد پشت سر هم نشسته اند: 1335، اما نتایج کالبدشکافی پس از مرگ و آزمایش DNA، سال 1339 را نشان داد. نشان به آن نشان که حسین پناهی، روزی به مسعود جعفری جوزانی گفته بود: «دوست ندارم بیش از 40 سال عمر کنم»، عدد دوم نزدیک تر به حقیقت یا حداقل شاعرانه به نظر می رسد. گرچه حس شعر تنها با به خاطر سپردن یک نکته برانگیخته می شود: «حسین پناهی در یک شهریور به دنیا آمد و در یک مرداد از دنیا رفت. »
«...و من چقدر دلم می خواهم همه داستان های پروانه ها را بدانم که بی نهایت بار در نامه ها و شعرها در شعله ها سوختند تا سند سوختن نویسنده شان باشند.»
وقتی شاعری بمیرد، تمام پروانه های مرده اش دوباره زنده می شوند. حالا حسین پناهی در اوج است. همه می خواهند راز پروانه های سوخته اش را بدانند. نویسنده ای خلاق، بازیگری دوست داشتنی و شاعری فوق العاده چیزهایی که وقتی زنده بود، نبود، بود
گنجشک، کشیک، کشک. از آغاز مبهم سرگذشت، فاصله گرفته ایم و سه کلمه مرموز بدون توجیه مانده اند. لحظه آغاز حرف های دوستان است، برای یافتن پاسخ های هزار سئوالی بی جواب.
«در کودکی او را به دلخوشی یک حبه قند وادار می کردند. نگهبان شلتوک های برنج باشد و نگذارد گنجشک ها برنج ها را بخورند. دل کودکانه حسین می شکست وقتی غروب هر روز به جای قند، تنها کشک شور زیر زبانش مزه مزه می کرد.»
رسول نجفیان خاطراتش را دوره می کند و به خاطره ای می رسد از کودکی های حسین پناهی. روزهایی که در روستای دژکوه نگهبان شلتوک ها بود، به وعده حبه قندی و عاقبت کشک. حکایتی که بعدها شعر شد و از آن بالاتر، حقیقت زندگی حسین پناهی. «دل ساده برگرد و در ازای یک حبه کشک سیاه شور گنجشک ها را از دور و بر شلتوک ها، کیش کن که قند شهر دروغی بیش نبوده است.»