حالا که هادی چوپان به یکی از بزرگترین افتخارات ورزش جهان یا همان قهرمانی در مسابقات حرفه ای مسترالمپیا 2022 دست یافته و آقای پرورش اندام جهان به شمار می رود، زندگی هادی چوپان نیز بیش از قبل زیر ذره بین علاقه مندانش قرار گرفته است. هادی چوپان با این موفقیت توانست شهرت خود را در جهان چندین برابر کند و به یکی از بزرگان پرورش اندام دنیا تبدیل شود.
هادی چوپان در مصاحبه ای نسبتا قدیمی که قبل از فتح مسترالمپیا 2022 انجام شده، پرده رازهای زیادی در زندگی شخصی و حرفه ای خود برداشته و در خصوص لقب "گرگ پارسی" هم که این روزها در تمامی رسانه های جهان برای خطاب قرار دادن او استفاده می شود، صحبت های جالبی داشته است.
این مصاحبه جذاب که بیشتر زندگی شخصی هادی چوپان و سختی هایی که او در مسیر رسیدن به قله پرورش اندام جهان کشیده را در ادامه از نظر می گذرانید:
خیلی از مردم تو را میشناسند و شناختهشده هستی؛ نه تنها در ایران، بلکه در کل دنیا هادی چوپان را به عنوان یک قهرمان میشناسند ولی از زبان خودت یک معرفی کلی داشته باش.
زندگی قهرمانی هر کسی روایت خاصی دارد و معجزه زندگی آینده هر کسی به مرور زمان، نسبت به فکری که میکند، رقم میخورد. اگر شما در بچگی آرزو داشته باشی بازیگر بشوی و دنبال آن بروی، بازیگر میشوی. اگر دوست داشته باشی قهرمان بشوی و علاقه داشته باشی، دردها و زجرش را تحمل میکنی و به هدفت میرسی. در هر آرزویی، اگر همانطور که به آن فکر میکنی، عمل هم کنی، خیلی زود به آن میرسی. من زمانی که بچه بودم عاشق فیلمهای رزمی و فیلمهای آرنولد بودم؛ ویدیو کلوپهایی بود که فیلم اجاره میدادند و میرفتیم یک فیلمی را کرایه میکردیم نگاه میکردیم. اینطور نبود که فقط نگاه کنیم و رها کنیم. زمانی که سیزده سالم بود اولین باشگاه را ثبت نام کردم؛ هم فیلم نگاه میکردم هم مثل فیلم در داخل باشگاه، کار انجام میدادم. هم موجب خنده بودیم و هم به خودمان اعتماد داشتیم.
باشگاهی که ثبت نام کردی پرورش اندام بود یا ورزش رزمی؟
من کشتی کار کردم، رزمی کار کردم، در رزمی آسیب دیدم و پرورش اندام را شروع کردیم. مربی کشتی داشتیم که میگفت آقا بدنت خیلی به درد بدنسازی میخورد؛ بیا بدنسازی هم کار کن تا کمی با کار با دستگاه، بدنت قویتر بشود. آن زمان ۴۷ کیلو بودم و اولین باشگاهی که رفتم پارس با مدیریت آقای اوجی بود و من زمانی که بدنسازی را شروع کردم، مدتی که گذشت عضلاتم بزرگتر میشد. هم سن و سالم پایین بود و هم خیلی زود دست از تحصیل برداشتن و به خاطر مشکلات زندگی و کمبودها، در کنار ورزش، کار میکردم. تا ساعت ۷ بعد از ظهر کارگری و بعد از آن هم به باشگاه بدنسازی میرفتیم. گفتند شما تا اینجا آمدی یک مسابقه بده تا ببینیم چطور میشود.
چند سالت بود؟
فکر کنم ۱۷-۱۸ سالم بود. یک مسابقه رفتیم و دیدیم فاصله ما و آنها مثل ملخ است در کنار عقاب و اصلا قابل مقایسه نیست. باید هزینه کنی؛ این ورزش هزینه میخواهد. آن زمان مکملها هم اصل بودند و هم نسبت به خودشان، ارزان بودند؛ مثلا آن زمان یک Whey پنج کیلویی را ۱۸ هزار تومان میخریدیم و الان آن دو کیلویی آن Whey، سه و نیم میلیون است و تفاوت خیلی زیاد است. اینطور بود که کم کم علاقه طوری شد که راه برگشت نداشت. بدنسازی مثل یک کرم میماند که وقتی پوست میوه را میخورد و به مغز میوه میرسد، دیگر دوست ندارد برگردد و از آن حفره بیرون برود؛ میماند و میوه را میخورد تا در همان حفره گردو بمیرد. بدنسازی هم همان است و وقتی وارد آن میشوی و رشد میکنی، دیگر هیچ راهی برای برگشت نیست. مثلا یک روز باشگاه نروی، عذاب وجدان میگیری که دارم کوچک میشوم و رگهایم نیست. با این شرایط باید ترقی کنی و رو به جلو بروی. بدنسازی راه برگشتی ندارد.
روزی که شروع کردی، امروزت را پیشبینی میکردی؟
هر روزی که به باشگاه میرفتم، همه این روزها را میدیدم؛ چون میخواستم، علاقه داشتم و به خودم اعتماد داشتم. من تمام زندگیام را کنار گذاشتم، همه خوشیهایم را کنار گذاشتم و فقط به اینجا فکر میکردم چون میتوانستم به اینجا برسم و باید ثابت میکردم.
بین راه جایی بود که خسته یا ناامید بشوی؟
هیچوقت ناامید نمیشوم؛ ناامیدی برای کسی است که دو متر زیر زمین باشد و تا آدم نفس میکشد باید امید داشته باشد اما خیلی جاها کم آوردم، خیلی جاها نداشتم، خیلی جاها پیاده به باشگاه میرفتم و هزینه تاکسی نداشتم اما هیچوقت از کسی قرض نگرفتم. روزی بود که ۱۲ ساعت کار میکردم و بعد از ۱۲ ساعت، سه ساعت هم بدنسازی کار میکردم. وقتی اسم اتوبوس را برای بدنساز میآوری موهای بدنش سیخ میشود، چون میخواهد ۱۲ ساعت از شیراز تا تهران بدون آب و چیزی برود. اما من زمانی که عضو تیم ملی شدم، با اینکه آبگیری داشتیم و آب نمیخوردیم، رژیم سخت بود، با اتوبوس از شیراز به اردوی تیم ملی میرفتم و میآمدم. امروز زندگی قهرمانی خیلی از قهرمانها خیلی خوب شده و راحت به قهرمانی میرسند اما من خیلی زحمت کشیدم.
از چه زمانی وارد عرصه بینالمللی شدی؟
تا سال ۸۹ قهرمان کشور بودن و ۸۹ به تیم ملی راه پیدا کردم؛ بعد دیدم شش سال است قهرمان جهان و آسیا هستم اما نه حمایتی، نه پیشرفتی، نه حقوقی، نه کارت بیمهای و نه چیزی. فقط سوار یک دوچرخه ثابت هستی و درجا میزنی و هیچ فایدهای هم ندارد. این بود که تصمیم گرفتم وارد دنیایی بالاتر از قهرمانی جهان بشوم و سال ۲۰۱۶ در قهرمانی مسکو، اورال قهرمانی شدم و کارت حرفهای را گرفتم و از آنجا به سطح حرفهای رفتم.
تفاوت بین مسابقات جهانی و مستر المپیا چیست؟
مثل تفاوت پراید و مازراتی است. مثل اینکه شما یک روز یک کیلو بلند میکردی و امروز ۱۰۰ کیلو بلند میکنی. فاصله خیلی زیاد است. وقتی شما در مسابقات جهانی شرکت میکنی، اندوه کشورهایی شرکت میکنند و بدنهای درجه سه و چهار در مسابقات سطح جهانی و آسیایی شرکت میکنند. کسانی که به اوج پیشرفتشان میرسند، وارد دنیای حرفهای میشوند. دنیای حرفهای محدودیتی ندارد؛ چه از لحاظ مکملی و چه از لحاظ دارویی، چه از لحاظ تغذیه و وزن محدویتی نداری و فقط باید به بیشترین سطح ژن انسانی برسی. بحث قدرت جسمانی به کنار، بحث قدرت سیاستت هم مطرح است.
یعنی چی؟
آنجا انفرادی است. تو باید خودت ویزا بگیری، هزینه کنی و دنبال کارهایت باشی، درخواست دعوتنامه بدهی. در مسابقات جهانی، فدراسیون همه کارها را انجام میدهد و شما در یک جای پخته و رفته، فقط فیگور میگیری و مدالت را برمیداری و میروی، مسابقه میدهی و مدال میگیری و میآوری و استرس ویزا و هزینه پرواز و هتل را نداری و همه چیز با فدراسیون است اما در مسابقات ما، همه چیز انفرادی است؛ در واقع یک افتخار بینالمللی است اما با دعوت یک نفر یا دو نفر و کسانی که در این گروه کار میکنند.
به دریافت ویزا اشاره داشتی. در زمان ریاست جمهوری دونالد ترامپ برای دریافت ویزای کشور آمریکا، حاشیههایی برای تو به وجود آمد. شرایط به چه صورت بود و آیا الان شرایط بهتر شده است؟
بحث ریاست جمهوری نیست و مشکل ما در رفتن به آمریکا، مشکل سیاست است. ما درگیری سیاسی داریم و که متاسفانه به ورزش هم فتوح کرده است؛ در صورتی که ورزش، سیاست نیست. محدودیتهای سیاست، به ورزش زده است. پنجاه درصد از قهرمانان ما میتوانند بهترینهای دنیا باشند اما به خاطر اینکه سیاست را به ورزش کشاندهاند، قهرمانها به هدف خودشان نمیرسند. من برای یک ویزا باید یک سال استرس بکشم؛ وقتی نزدیک مسابقات میشود، مثل این است که یک کوه روی دوشت است. آیا امروز برمیدارند؟ فردا برمیدارند؟ کارت درست میشود؟ میروی؟ نمیروی؟ زحمتت به هدر میرود؟ به هدفت میرسی؟ نمیرسی؟ سال ۲۰۲۰ من دو روز قبل از مسابقه توانستم به آمریکا برسم؛ به خاطر سختی ویزا، با کولهباری از استرس، به آن درجه بدنی که میخواستم، نرسیدم. آنها شخصیت انفرادی را تشخیص میدهند و تحقیق میکنند و بعد از دو یا سه ماه، جواب کنسولگری تو را میدهند که تو میتوانی برای سه ماه به آمریکا بروی و بیایی. حالا تو چه دعوتنامههایی از طرف آمریکا داری؟ من دعوتنامه مستر المپیا و شرکت evogen را داشتم و همچنین حمایت و وثیقه شرکت evogen را که برای ما گذاشت و ضمانت ما را کرد و ما سه ماه به آمریکا رفتیم و برگشتیم. امیدوارم که امسال هم به خوبی تمام بشود.
کدام مقامی که تا الان کسب کردی، برای خودت ارزشمندتر است؟
اولین مدالی که آوردم؛ اولین مدال استانی.
چرا؟
یک وسیله خیلی بزرگ، سنگین یا سبک، هر چیزی که باشد، با استارتش روشن میشود. استارت خیلی مهم است و همه چیز به آن بستگی دارد. این اولین مدالی است که توانست زندگی من را تغییر بدهد.
تو یک لقب در دنیا داری به نام گرگ ایرانی؛ داستان این لقب از کجا شروع شد؟
در اصل این لقب را خودم گذاشتم؛ چون یک روز داخل یک زمین بسکتبال بازی میکردیم و بچهها هر کاری میکردند نمیتوانستند توپ را از من بگیرند. چند نفر بودند و میگفتند توپ را بده بازی کنیم؛ گفتند تو اصلا رام نمیشوی. میآمدند چانه میزدند و حوصله نداشتیم و آنها هم سر و صدا میکردند؛ توپ را برداشتیم و آوردیم و گفتند بشین بابا، هر کسی آمد رو زد نتوانست و گفت این مثل گرگ است و اصلا رام نمیشود. بعد دیدم بسیاری به اول سختی که میرسند جا میزنند و کنار میروند. آدم باید زندگیاش را مثل یک گرگ دنبال کند. گرگ هیچوقت به کسی حمله نمیکند و او را تعقیب و خسته میکند. هدف هر انسانی هم دقیقا مثل طعمه یک گرگ است و هیچوقت آدمها نمیتوانند شب بخوابند و صبح بیدار بشوند و دنیایشان تغییر کرده باشد. باید دنبال هدفت بروی و هدفت را خسته کنی و بگیری. در دنیای ما قهرمانها، خیلی سال بود که میرفتم مسابقه میدادم و دوم میشدم اما یک روزی حریفم خسته شد و کنار کشید و من اول شدم؛ دقیقا مثل طعمه است. در زندگی باید برای هدفت زحمت بکشی و دنبال آن بروی تا خستهاش کنی؛ یا کنار میکشد و یا طعمه تو میشود. زندگی قهرمانی هم دقیقا مثل همان است و باید به قدری تکرارش کنی که یا هدفت از بین برود و یا آن را بگیری. به همین دلیل است که خصلت گرگ را دوست دارم. در دنیای طبیعیت، خیلی از حیوانات را دیدم که با یک تکه گوشت رام شدند اما گرگ هیچوقت رام نمیشد و صفتش را داشت؛ در واقع اصالتش بود و تغییر نمیکرد. زندگی انسان هم باید همینطور باشد. به فرض من بچه شیرازم و هرجا میروم لهجهام مشخص است و نمیتوانم نقش بازی کنم. اصالت خیلی مهم است و در کل جانداران هم بگردی، تنها حیوانی که نمیتواند اصالت خودش را رها کند، گرگ است. انسان باید با اصالت زندگی کند.