وقتی زندگی تو را به شوش تهران می رساند، وقتی جوان باشی و چروک روی صورتت نیفتاده باشد آن موقع است که اغلب اوراقچی ها از کنارت بی تفاوت نخواهند گذشت .و باید بین هوس شان دست به دست شوی... آنجاست که تازه از ته خطی که فکر می کردی انتهایش شوش بوده بیشتر فرو می روی و ته خط اصلی را می شناسی...وسط دست به دست چرخیدن و معتاد شدن و ابزاری برای دزدی ها شدن آن ته خط اصلی را می شناسی .
اعتیاد تا قبل از شوش سیاه هست اما تاریکی واقعی از شوش شروع می شود...
"از دست کتک های پدرم، بعد از 20سال به خانه مادرم گریختم اما شوهر مادرم مرا بیرون کرد و از آنجا بود که آواره جاده ، تهران و شوش و سیاهی ها شدم ..."
این را وقتی روبه روی ما نشست تا از روزهای زندگیش بگویید ، گفت. دختری 22 ساله که وقتی آمد خط چروک بر صورت نداشت و حال صورتش تکیده شده است.
با آرزو رهایی از غم و فشارهای روحی خانه پدری و منزل ناپدری سوار بر اتوبوس شد تا به پایتخت آمده و زندگی تازه را شروع کند تا شاید تازگی روزگار نو در شهر تازه، حال تیره زندگیش را کمی روشن کند که نکرد !
" 22ساله هستم ، از خوزستان آمدم و مادر و پدرم از هم جدا شدند. مادرم دوباره ازدواج کرد و شوهرش شیشه ای (موادمخدر) بود. 20 سال با پدرم زندگی کردم و او مرا مورد آزار و اذیت قرار می داد، بنزین روی من می ریخت و با شیلنگ کتکم می زد و می گفت باید پول در بیاوری... می گفت باید با پسرهای خیابان دوست شوی و بگویی که اذیتت کرده اند تا من از آنها شکایت کنم پول در بیاورم! بعد از 20 سال آمدم پیش مادرم اما شوهرش می خواست آزارم دهد. شوهر مادرم 30ساله و شوهرش شیشه ای بود. من را از خانه بیرون کرد "
این ها را گفت و در ادامه تاکید کرد بعد از این بیرون کردن از خانه ، آواره شدم و راهی تهران.
در لحظه ورود به تهران با پسری که قبلا در فضای مجازی با او آشنا شده بودم از ترمینال رفتم به خانه اش، اما چمدان من را زد.سارق بود. فرار کردم و دوباره رفتم ترمینال چند روزی ، آنجا خوابیدم. مجبور شدم برای این که پول در بیاورم کار کنم و نیاز مردان را برطرف کنم و پول بگیرم و خرج و مخارج زندگی خودم را در بیاورم. مجبور بودم این کار را بکنم چون در آن شرایط هیچ کسی را نداشتم که حمایتم کند و خرجم را بدهد.
با یک پسری آشنا شدم که او هم از من سوءاستفاده کرد. با او مواد می فروختم. اما این پسر هم، من را فقط برای پولم می خواست. خانه هایی که با هم می رفتیم دختر و پسر با هم قاطی و بیزینسی بودند. شیشه می کشیدند یا مواد می فروختند یا آشپزخانه داشتند. من نمی دانستم که قرار است دو برابر من را در این شرایط فرو کند و بدبخت ترم کند. اصلا فکر نمی کنم من را به سمت مواد که نکشیده ام گرایش دهد. حتی چاقو بخورم یا به من بگویند برو بیزینسی شو و کار کن.
سرماها و سختی هایی که کشیدم من را وادار کرد که به خودم بیایم و خودم را پیدا کنم و برای خودم ارزش قائل شوم. ...
در پایان صحبت هایش گفت :
"دوست دارم ازدواج کنم ولی هیچ کسی در اجتماع آدم هایی که یکبار در زندگی خطا کرده را نمی پذیرد. من خودم را جای آن آدم می گذارم هیچ وقت نمی پذیرم کسی که گذشته اش بد بوده را بپذیرمش. مثل آب یا روغنی است که ریخته و جمع نمی شود.دوست داشتم یه بچه دیگر به جز خودم باشد، خواهر یا برادری داشته باشم. دوست داشتم پدر و مادر م کنار هم زندگی کنند تا وقتی که زنده ام."
سپیده علیزاده، روانشناس و مدیر مرکز کاهش آسیب «نور سپید هدایت» در مورد مشکلات زنان بی خانمانی که از شهرستان به تهران می آیند، در گفتگو با خبرنگار اجتماعی رکنا، در خصوص اینگونه دختران تاکید کرد: جنوب تهران به خاطر شرایطی که دارد و اینک نزدیک راه آهن و ترمینال است خیلی از دخترانی آنجا می آیند که فکر می کنند تهران برایشان جایی که به آرزوهایشان برسند و شرایط و محدودیت هایشان را عوض کنند. متاسفانه می آیند تهران و در دام آسیب های اجتماعی می افتند و تبدیل می شوند به آدم های افسرده ای که از نظر جسمانی و روانی از آنها سوءاستفاده شده است. شرایطی پیدا می کنند که خانواده شان قبولشان نمی کنند. در تهران وارد تجارت های زیرزمینی می شوند و مسابقه هایی برای سوءاستفاده هایشان برگزار می شود.
ارتباطی که خانواده با آنها برقرار می کنند باعث می شود آنها دست به گریختن از شرایط بنند. برای دور شدن از آن شرایط به هر کسی اعتماد می کنند و اعتمادها باعث می شود تبدیل به زنان آسیب دیده ای می شوند که در حیطه اعتیاد و رابطه های متعدد جنسی می افتند و یک آسیب به صد آسیب تبدیل می شود.
ما به کمک شهرداری منطقه 12 و بهزیستی مرکز جامع کاهش آسیب را راه اندازی کردیم برای زنان آسیب دیده که بی خانمان و بی سرپرست هستند. ما سعی می کنیم به این زنان آموزش دهیم، خصوصا به دخترانی که تازه وارد هستند. ما سعی کردیم از طریق مرکز کاهش آسیب این شرایط را به حداقل برسانیم.
منبع: رکنا