-
تاریخ انتشار: 1401/05/05 01:04
سپیده بزمی پور | همسر شاهرخ استخری | شاهرخ استخری
کد خبر: 23962

ژست باربی گونه همسر شاهرخ استخری | همسر شاهرخ استخری غوغا کرد

سپیده بزمی پور همسر شاهرخ استخری شبیه به باربی ها شد

سپیده بزمی پور همسر شاهرخ استخری یکی از جنجالی ترین شخصیت های ایرانی است. سپیده بزمی پور یکی از فعالان شبکه های مجازی می باشد که صفحه ای با نام خانواده استخری دارد. همسر شاهرخ اسخری به تازگی با انتشار عکس هایی در فضای مجازی با فیلتر های اینستاگرام خودش را شبیه به باربی کرد که مورد توجه کاربران فضای مجازی قرار گرفت. همسر شاهرخ استخری در تهران متولد شده ولی بیشتر تایم زندگی خود را در خلرج از ایران گذرانده است.

همسر شاهرخ استخری

بیوگرافی کامل سپیده بزمی پور

نام اصلی : سپیده بزمی پور

متولد : 3 دی 1367 تهران

زمینه فعالیت : مدلینگ

پیشه : مدل

مدرک تحصیلی : کارشناسی حسابداری

سالهای فعالیت :

قد : 160 سانتیمتر

والدین : امیر بزمی پور

همسر : شاهرخ استخری

فرزندان : نبات و پناه

سپیده بزمی پور متولد 3 دی 1367 در تهران مدل اینستاگرامی است.

 

سپیده بزمی پور علاوه بر مترجمی زبان انگلیسی لیسانس حسابداری از دانشگاه بروکسل بلژیک است که وی در سن 22 سالگی موفق به اخذ مدرک کارشناسی حسابداری شد.

همسر شاهرخ استخری

خانواده

امیر بزمی پور پدر سپیده بزمی پور است که وی یکی از بهترین نقاشان رنگ روغن می باشد و مستند ساز معروف ایرانی است که اکنون با مادر سپیده در بلژیک زندگی می کند. همچنین سپیده یک برادر بزرگتر از خودش به اسم سعید دارد که صاحب یکی از بهترین برندهای لوازم آرایشی در تهران است و همچنین هرزچندگاهی قطعه شعری را می خواند.

مهاجرت

در سال 1380 خانم بزمی پور همراه با پدر و مادر و برادرش تصمیم به مهاجرت به کشور بلژیک را گرفتند و در سال 2002 میلادی در شهر بروکسل ساکن شدند و برای تحصیل در دبیرستان و دانشگاه ثبت نام کرد.

همسر شاهرخ استخری

وضعیت ازدواج و همسر سپیده بزمی پور

سپیده بزمی پور همسر شاهرخ استخری بازیگر سینما و تلویزیون است که در سال 90 با هم ازدواج کردند.

فرزندان

پناه استخری اولین فرزند سپیده و شاهرخ در مرداد سال 1392 یعنی دو سال بعد از ازدواج شان به دنیا آمد و همچنین دختر دوم سپیده و شاهرخ با نام نبات استخری در آبان ماه سال 1397 به دنیا آمده است.

همسر شاهرخ استخری

نحوه آشنایی و ازدواج

ما سنتی ازدواج نکردیم و 8 ماه اشنایی ما طول کشید تا تصمیم و شناختمون صددرصد شد ، بعدش شاهرخ اینا اومدن خواستگاری و رابطمون به قول معروف رسمی شد . 6 ماه هم باز برای رسیدگی به کارامون نامزد بودیم و بعدشم که عقد کردیم و تمام.

زود عاشق نشید!

چیزای مهمی که بخوام بهتون بگم از اولش ایناس! اول از همه میدونم سخته اما اگه بخواید میشه ، برای شروع رابطه بدونید چی میخواید و معیاراتون چیه که تو مدت کوتاه تری بتونید ببینید اصلا طرف مقابل مناسب شما هست یا نه ! زود دل نبندید یه دل نه صد دل عاشق شید که مغزتون از کار بیوفته نتونید منطقی فکر کنید کم کم بشناسید ، دقت کنید ، تا میتونید حرف بزنید و اروم اروم عاشق شید که عمیقا احساس خوشبختی کنید!! از تمام خواسته هاتون بگید ، ارزوهاتون ، خانواده هاتون ، توقعاتون ، اخلاقای بد و خوبتون ... قرار نیست کسی کسیو گول بزنه ، بحث یه عمر زندگیه ... بحث اینده و خوشبختیتونه ... ازدواج سنتی و غیر سنتی هم نداره ، تو هر ازدواجی دوران نامزدیو برای شناخت گذاشتن دیگه ، حالا رسم و رسوما فرق میکنه اما همه میتونن این حقو داشته باشن ، از به هم خوردن رابطه ای هم ترس نداشته باشید که ای وای مردم چی میگنو این حرفا ، اگه درست زندگی کنید ، رفتار کنید ، پس جای نگرانی نیست واقعا ، بی دلیل قول ندید که از همه چی مهمتره !! اون دیگه حق الناسه ! با دل و احساسات کسی بازی نکنید !!

همسر شاهرخ استخری

من بلژیک بودم که ما باهم اشنا شدیم

همونطوری که میدونین خیلیاتون تو فضای مجازی با وجود یه دوست مشترک ... شاهرخ اول عکس منو دیدو از اونجا شروع شد ... بعضیا که از هم هیچ شناختی ندارن همیشه اول جذب ظاهر هم میشن ، بعد شروع میکنن به شناخت همدیگه ، هر کی غیر این بگه خالی بسته مگه اینکه طرف و تو شرایط مختلف اول بشناسید و عاشق رفتارش بشید و ظاهر بشه فاکتور بعدی که اینم امکان داره اما ظاهر هم مهمه و باید به دل طرف بشینه و بس !! برای همین از قدیم میگفتن علف باید به دهن بزی شیرین بیاد ، چون کاملااااااا سلیقه ای هست و هر کسی یه تیپ و استایلیو میپسنده و تو این دنیا به این بزرگیییی برای همه یار و همدمی وجود داره.

شغل سپیده بزمی پور

سپیده بزمی پور مشغول ترجمه کتب فرانسوی است و همچنین مدرس زبان انگلیسی و فرانسه در یکی از بهترین آموزشگاه های زبان خارجه تهران است.

همسر شاهرخ استخری با انتشار این عکس در اینستاگرام دخترش پناه نوشت :چند بار نوشتم و پاک کردم ... نمیدونم باید از کجا شروع کنم و کجا تموم کنم... جمله هام سر و تهشون و گم کردن ... همیشه وقتی شروع میکنم به نوشتن همینطوری کلمه ها خودشون پشت سر هم ردیف میشن برای تعریف کردن...

اما تو ... داستانه تو ... ماجرای تو ... قصه ی بودنه با تو ... اخه خیلی فرق داره ... مگه میتونم بنویسمش ...؟؟؟ مگه تعریف کردنیه ...؟؟؟ اصلا میشه ... ؟؟؟ اصلا نمیتونم این احساس و بنویسم...

اصلا نمیتونم از تو قلبم بکشمشون بیرون و شکل یه روایت شیرین تعریفشون کنم ... باید همون توی قلبم ... توی نگاهم ... باقی بمونن ... اره بذار همونطوری بمونه ... خیلی بهتره ... مگه نه ...؟؟ اخه تو که عزیز تر از جونی ... تو که ارومه جونی ... تو همشو خودت میدونی ... تولدت مبارک مرد من ...

تولدت مبارک بابا شاهرخ ... امسال تبریکمون ٣ نفرست بهترین بابای دنیا ... باشه این همیشه یادگاری بمونه ... راستی ... مرسی که به دنیا اومدیا...


کپی لینک کوتاه خبر: https://rasadvarzeshi.com/d/3n9dgk