گوهر خیراندیش بازیگر سینما و تلویزیون کشورمان اول شهریور ماه سال 1333 در شیراز متولد شد. گوهر خیر اندیش هنرمند مدرک کارشناسی بازیگری و کارگردانی تئاتر را از دانشکده هنرهای زیبا دریافت کرد و از سال 1349 وارد دنیای هنر شد.گوهر خیراندیش فعالیت هنری خود را از سال 1349 و با گروه تئاتر در شیراز آغاز کرد. در همین سال بود که با جمشید اسماعیل خانی آشنا شد که این آشنایی منجر به ازدواج این دو گشت. گوهر خیراندیش سال 1357 در دانشگاه تهران قبول شد و به همراه همسر و فرزندانش از شیراز به تهران آمد و در کنار درس خواندن به فعالیت در تئاتر پرداخت.این بانوی هنرمند در سه رشته پزشکی، زبان انگلیسی و هنر در دانشگاه قبول شد اما بنابر علاقه ای که داشت هنر را انتخاب کرد و از این انتخاب راضی و خوشحال است و اگرچه به پزشکی هم علاقه داشت اما به دلیل ترس از خون تصمیم گرفته به سراغ این رشته نرود.
گوهر خیراندیش بازیگر سینما و تلویزیون که همسر خود (جمشیداسماعیل خانی) را سالهاست از دست داده در یک مصاحبه گفت: زمانی که دخترانم را شوهر بدهم و به خانه بخت بروند خودم مجددا ازدواج خواهم کرد. گوهر خیراندیش گفت: من منتظر هستم دخترانم ازدواج کنند تا من هم بعد از آنها همسر خودم را پیدا کنم و اعلام رسمی کنم و ازدواج کنم حتی اگر صد سالم باشد. حتی اگر طرف مقابل آدم خوبی باشد زودتر از دخترانم ازدواج می کنم.
مدتی قبل هنگامی که این بازیگر مشغول بازی در سریال هیولا بود شایعات زیادی مبنی بر ازدواج گوهر خیراندیش با یک پسر جوان در فضای مجازی پخش شد که سر و صدای زیادی به پا کرد تا حدی که باعث شد گوهر خیراندیش به این شایعات پاسخ بدهد، پاسخ گوهر خیراندیش را در ویدیوی زیر مشاهده می کنید.
گوهر خیراندیش (به انگلیسی: Gohar Kheirandish) (زاده ۱ شهریور ۱۳۳۳، شیراز) بازیگر و مدرس پیشکسوت سینما، تئاتر، تلویزیون و گوینده رادیو است.وی دارای لیسانس بازیگری و کارگردانی تئاتر از دانشکده هنرهای زیبا است. جمشید اسماعیلخانی همسر وی بود. این بازیگر در حال حاضر مجرد است و شایعات درباره ازدواج دوم ایشان صحت ندارد.
وی در ۱ شهریور ۱۳۳۳ در شیراز متولد شد. از سال ۱۳۴۹ و در دوران دبیرستان فعالیت وی با گروه تئاتر در شیراز آغاز شد و در همین سال بود که با جمشید اسماعیلخانی آشنا شد که این آشنایی منجر به ازدواج ایندو گشت که حاصل این ازدواج یک پسر و دو دختر به نامهای امید، آزاده و آناهیتا بود.
گوهر خیر اندیش درباره ازدواجش می گوید: سال ها از مرگ جمشید میگذرد، اما با هر بهار حضور او را بیشتر و قویتر از قبل حس میکنم. چرا که او در بهار بهدنیا آمد، در بهار ازدواج کردیم و در بهار هم از دنیا رفت. یاد و خاطرهاش نهتنها از دل و جان و خانه ما نمیرود بلکه در بازخوردهایی که از مردم دارم هنوز با همان قوت حضور دارد و از او به نیکی یاد میکنند.
او با همسرش در شیراز به فعالیت تئاتر میپرداختند و همچنین کارمند اداره فرهنگ و هنر شیراز بود. وی در سال ۱۳۵۷ در دانشگاه تهران قبول شده و به همراه همسر و فرزندانش به تهران میآید. در تهران در کنار درس خواندن به فعالیت تئاتر میپردازد و همچنین کارشناس امور هنری ارشاد استان تهران میشود. خیراندیش سپس بازی را در سینما، تئاتر و تلویزیون ادامه میدهد.
او با فیلم روزهای انتظار فعالیتش را در سینما آغاز کرد و با فیلم بانو خوش درخشید. گوهر خیراندیش همیشه در نقش های متفاوت ظاهر شده است. وی همچنین چندین سال در برنامه صدای عبرت شبکه سراسری رادیو به فعالیت مشغول است.وی یکی از اساتید ثابت کانون سینماگران جوان است و همچنین سابقه برگزاری کارگاه آموزشی در چند دانشگاه معتبر آمریکا را دارد.وی پیشنهاد بازی را درسریال دارا و ندار و فیلم اخراجیها را علیرغم پیشنهاد مالی خوب به جهت نقشهای ضعیف نپذیرفت. به عقیده وی یکی از رموز ماندگاری یک بازیگر این است که هر نقشی را فقط برای مسائل مالی قبول نکند.
گوهر خیراندیش، بازیگر نقش پذیر و منعطفی است که حضور پررنگش در چند دهه در نقش هایی چون جمیله گدا در سریال «سفر سبز»، قدسی در سریال «میوه ممنوعه»، مهندس گوهری در «مکس»، هاجر جنگ زده در «بانو»، مادر بزرگ اشراف زاده در «نان، عشق و موتور 1000»، همسر عامی و مهربان در «دایره زنگی»، زن جنوبی در «ارتفاع پست» و... بخشی از خاطرات جمعی همه ما را تشکیل می دهد.
او بر خلاف خیلی از بازیگران زن، بارها با پذیرفتن گریم های عجیب و سنگین روی صورتش نشان داده عاشق هنر بازیگری است.
این هنرمند البته همسر مرحوم جمشید اسماعیل خانی هم هست که سال ها با هم نه تنها در کار بلکه در زندگی شخصی شان هم به یک الگوی شایسته و به یادماندنی تبدیل شده بودند. جمعه ای که گذشت، پانزدهمین سالمرگ اسماعیل خانی، بازیگر بااخلاق و دوست داشتنی سینما، تلویزیون و تئاتر بود که گرچه خودش نیست، اما یادش همواره در بین مردم و سینمادوستان باقی است. به این بهانه با گوهر خیراندیش گفت وگویی انجام دادیم که در ادامه می خوانید...
من دو سالی برای مداوای جراحت هایی که بر اثر تصادف سر فیلم «آذر، شهدخت، پرویز و دیگران» برایم پیش آمد خارج از ایران بودم، اما در این دو سال فیلم هایی که قبلا بازی کرده بودم روی پرده رفتند و مورد استقبال مردم و منتقدان هم قرار گرفتند. این اواخر هم وقتی آقای سامان مقدم تماس گرفتند و پیشنهاد بازی در سریال «دیوار به دیوار» را به من دادند از آنجا که تجربه خیلی خوبی را در فیلم «مکس» با ایشان داشتم و اعضای گروه این سریال افرادی شاخص و صاحب نام بودند، پیشنهادشان را پذیرفتم، ولی بالاخره با وجود گروه خیلی خوب، همدل و صبوری که دور هم جمع شده اند، متن به لحاظ کیفی چندان رضایت بخش نیست و همین مساله در روند کار تاثیر گذاشته است! نمی دانم چرا متن ها روزانه نوشته می شود و دقیقا همین روزانه نویسی است که سطح کار را پایین می آورد.
احتمال مهاجرت شما چقدر است؟ پیشنهاد بهترین کشور برای برای مهاجرت
به گذشته برمی گردیم. چه زمانی با همسرتان آقای جمشید اسماعیل خانی آشنا شدید و چطور شد که با هم از شیراز به تهران آمدید؟
سال 1349 من در زادگاهم، شیراز در کلاس نهم مشغول تحصیل بودم که جمشید عزیز به دبیرستان ما آمد و به عنوان کارگردان مرا برای اجرای نمایشنامه «عروس» نوشته خانم فریده فرجام انتخاب کرد و از همانجا آشنایی ما شروع شد. بعد از آن مادرم درخواست کرد که اگر شما همدیگر را دوست دارید با هم عقد کنید، اما چون دبیرستان می رفتم و به لحاظ قوانین مدرسه برایم مشکل پیش می آمد وقتی عقد کردیم در شناسنامه ام قید نشد تا وقتی که دیپلم گرفتم و همزمان با دنیا آوردن پسرم، هم اسم اسماعیل خانی در شناسنامه ام ثبت شد و هم اسم پسرم. بعد از انقلاب هم در دانشگاه تهران قبول شدم و با همسر و فرزندانم به تهران آمدم و از آن موقع در تهران زندگی می کنیم. پس از آمدن به تهران، هنگام درس خواندن همراه با همسرم به کار در تئاتر و سینما و تلویزیون ادامه دادیم.
با همسرتان در آثار مختلفی همراه بودید از تئاتر گرفته تا سینما و تلویزیون. فارغ از رابطه زن و شوهری این همکاری را چگونه ارزیابی می کنید؟
بله! کارهای زیادی را با هم انجام دادیم. اوایل ازدواجمان اسماعیل خانی علاوه بر بازیگری، کارگردانی تئاتر هم انجام می داد و آنجا اغلب در کنار هم بودیم و پس از آن در سینما و تلویزیون هم به عنوان همبازی با هم کار می کردیم. ایشان همیشه سمت استادی برای من داشتند و همیشه برای انتخاب کارهایم از ایشان مشاوره می گرفتم و ایده ها و نظریاتشان را در کارهایم پیاده می کردم. آخرین کاری که با او همبازی بودم «نان، عشق و موتور 1000» ساخته ابوالحسن داوودی بود. من در آن فیلم نقش مادربزرگ خانم بهاره رهنما و مادر خانم آفرین عبیسی را بازی می کردم. در حالی که خانم عبیسی از من بزرگ تر بودند، اما با گریم خوب آقای رادمنش این باورپذیری برای مخاطب رقم خورد. در آن کار خیلی سکانس های مشترک با آقای اسماعیل خانی نداشتم، اما در همان سکانس های محدود هم دیالوگ هایی که با هم داشتیم بعضا خارج از متن بود و باعث جذابیت کار می شد. ایشان البته در پشت صحنه آن کار، حضوری دائم و پرنشاط داشت و تمام اعضای گروه از انرژی تمام نشدنی خود استفاده می کردند.