تجاوز جنسی به بهانه آشنایی با مادر پسر شیطان صفت صورت گرفت. تجاوز جنسی به شبنم 21 ساله در خانه خالی اتفاق افتاد. فرهاد که 30 سال داشت به دختر 21 ساله تجاوز جنسی کرد. ماجرای تجاوز جنسی فرهاد به شبنم را در ادامه می خوانید:
یک روز به من پیشنهاد کرد که برای آشنایی با مادرش به منزلشان بروم. من هم، چون در مدت دوستی به او اعتماد کرده بودم دعوتش را پذیرفتم و به آنجا رفتم غافل از اینکه او برای این کار برنامهریزی کرده بود و در نهایت هم به من تعرض کرد، حالا هم من از او شکایت دارم.
پسر خیاط که متهم است دختر جوانی را با وعده ازدواج به خانهاش کشانده و مورد تعرض قرار داده، صبح روز گذشته در دادگاه کیفری استان تهران محاکمه شد.
رسیدگی به این پرونده از شهریور سالجاری با شکایت شبنم - ۲۱ ساله - به اداره پلیس آغاز شد. وی گفت: فرهاد - ۳۰ ساله - با وعده ازدواج و معرفی به مادرش مرا به خانهشان برد و به من تعرض کرد.
با شکایت شبنم، فرهاد به اتهام تجاوز دستگیر شد. وی پس از بازجویی و تحقیقات لازم با قرار وثیقه آزاد شد تا اینکه صبح روز گذشته در شعبه دوازدهم دادگاه کیفری استان تهران به ریاست قاضی تولیت، اتهامش مورد رسیدگی قرار گرفت.
در ابتدای جلسه شبنم گفت: من و فرهاد در یک خیاطی کار میکردیم و از ۳ سال پیش با هم دوست شدیم. فرهاد مدعی بود که قصدش از دوستی با من فقط ازدواج است.
به همین خاطر یک روز به من پیشنهاد کرد که برای آشنایی با مادرش به منزلشان بروم. من هم، چون در مدت دوستی به او اعتماد کرده بودم دعوتش را پذیرفتم و به آنجا رفتم غافل از اینکه او برای این کار برنامهریزی کرده بود و در نهایت هم به من تعرض کرد، حالا هم من از او شکایت دارم.
پس از شکایت دختر جوان فرهاد در جایگاه ایستاد و با انکار اتهامش گفت: شبنم دروغ میگوید من هرگز با این دختر رابطهای نداشتم و هیچ تعرضی هم در کار نبوده است و فقط باهم دوست بودیم.
در ادامه جلسه دادگاه و با توجه به تأیید نظریه پزشکی قانونی مبنی بر تعرض متهم به شاکی، قضات برای صدور حکم وارد شور شدند.
در ادامه به حوادث دیگری می پردازیم با ما همراه باشید:
مرد زندانی که به جرم قتل به قصاص محکوم شده برای جلب رضایت اولیای دم با پرداخت دیه نقشه کلاهبرداری از اقوام ثروتمندش را طراحی کرد.
چند روز قبل مرد صرافی نزد پلیس رفت و از سرقت دلارهایش شکایت کرد. او گفت: چند روز قبل مرد جوانی با من تماس گرفت و خودش را مدیر شرکت تجاری معتبری معرفی و درخواست 20 هزار دلار کرد. برای اطمینان نام شرکت و فرد سفارشدهنده را در اینترنت جستوجو کردم و وقتی مطمئن شدم چنین فردی وجود دارد دلارها را به آدرسی که مرد جوان گفته بود ارسال کردم. اما ساعتی بعد پیک موتوری صرافی که دلارها را برده بود هراسان تماس گرفت و از سرقت دلارها خبر داد.
آنطور که پیک صرافی میگفت به آدرس مورد نظر رفته و مرد جوانی که ظاهری شیک و آراسته داشت مقابل ساختمانی در یکی از خیابانهای بالای شهر ایستاده بود. مرد ناشناس دلارها را تحویل گرفته اما چون کارت بانکیاش مشکل داشته به بهانه آوردن کارتی دیگر وارد ساختمان شده و دیگر برنگشته است وقتی پیک برای پیدا کردن وی وارد ساختمان شده متوجه شد کسی این مرد را نمیشناسد و او از در پارکینگ با یک پراید فرار کرده است.
با شکایت مرد جوان تحقیقات آغاز شد و مأموران به سراغ دوربینهای مداربسته ساختمان شرکت و اطراف آن رفتند.
دوربینها تعدادی از شماره پلاکهای خودروها را ثبت کرده بودند و تحقیقات روی شماره پلاکها متمرکز شد تا سرنخی از مرد پرایدسوار بهدست بیاید. در حالی که بررسیها ادامه داشت اینبار صاحب یک طلاسازی با پلیس تماس گرفت و شکایتی مشابه مطرح کرد. متهم این بار 400 میلیون تومان طلا سرقت کرده بود.
در نهایت با تلاشهای پلیسی متهم شناسایی و دستگیر شد و ضمن اعتراف به سرقتها گفت: برای نجات یکی از دوستان قدیمیام که به جرم قتل به قصاص محکوم شده و سالها در زندان است این کار را کردم. او برای آزادیاش نیاز به پول دارد به همین خاطر از من خواست این نقشه را اجرا کنم.
با اعتراف متهم، همدست او به نام بهنام که به اتهام قتل در زندان بود شناسایی شد. بهنام در تحقیقات اولیه به جرم خود اعتراف کرد و گفت سالها قبل با زن جوانی آشنا شدم. او با شوهرش اختلاف داشت من برای کمک به این زن شوهرش را کشتم، اما او در بازجوییها به قتل با همدستی من اعتراف کرد.
من هم بازداشت شدم و دادگاه مرا به اعدام و زن جوان را به 15 سال حبس به خاطر معاونت در قتل محکوم کرد. سالهاست من در زندانم و افراد زیادی را هم برای گرفتن رضایت به سراغ اولیای دم فرستادم. اوایل که میگفتند حتماً قصاص میخواهیم اما این اواخر با گذشت این همه سال کمی آرامتر شده بودند. من هم به تصور اینکه ممکن است بتوانم با پرداخت دیه میلیاردی رضایت آنها را جلب کنم تصمیم گرفتم این پول را فراهم کنم. به همین دلیل با یکی از دوستانم موضوع را مطرح کردم. مالباختهها همه از اقوام ثروتمند خودم بودند و با کمک نرمافزار تغییر صدا با آنها تماس میگرفتم و خودم را مدیر شرکتهای معتبر معرفی میکردم بعد دوستم را به سر قرار میفرستادم و دلارها و طلاها را سرقت میکرد.
گرد آوری از ایران