نخستینبار فوتبال را احتمالاً در دوره احمدشاه قاجار، کارکنان انگلیسی شرکت نفت در مسجد سلیمان و مناطق جنوبی ایران بازی کردند و ایرانیها دیدند. در سالهای بعد بهتدریج فوتبال در شهرهای بزرگ ایران شناخته شد. در تهران ماجرای فوتبال این بود: «در تهران انگلیسیها که از اعضای سفارت انگلیس یا تلگرافخانه بودند، تیمی به نام کلنی تشکیل دادند. همچنین کلوب مدرسه آمریکاییها، یک تیم فوتبال داشت. فوتبال را خارجیها در زمین مدرسه آمریکاییها، زمین سفارت آمریکا، زمین لینچ و زمین بیرون دروازه دولت و زمین میدان مشق بازی میکردند...
بهتدریج ایرانیانی که در تماشای فوتبال شرکت میکردند، خود نیز به این بازی علاقهمند شدند و درصدد تشکیل تیمهایی برآمدند. در آن زمان ۲ برادر به نامهای حسینعلی و احمدعلی خان سردار که برای تحصیل به اروپا رفته بودند و با قواعد بازی فوتبال نیز آشنا شده بودند، نخستین تیم فوتبال ایران را بهوجود آوردند و نام آن را تیم سیاسی گذاشتند. وجه تسمیه این تیم از آنجا بود که بیشتر بازیکنان تیم مزبور یا از فارغالتحصیلان یا از شاگردان مدرسه علوم سیاسی بودند...
کلوب سیاسی غیر از کلوب تهران [یکی از اولین تیمهای فوتبال ایران] بود. ارامنه ایران نیز... تیم دیگری تشکیل دادند و نام آن را اسپرت ارامنه گذاشتند.
هر وقت مسابقه بین ایرانیان و انگلیسیها پیش میآمد، ایرانیان تکتک و پیاده از شهر بیرون میشتافتند و با گیوه بازی میکردند ولی برعکس انگلیسیها بهطور دستهجمعی با ماشین و وسایل کافی به میدان میآمدند... بعضی اوقات ایرانیان با اینکه مربی نداشتند از انگلیسها میبُردند».
پس از سال ۱۳۰۰ فوتبالیستها در ایران بیشتر شدند و البته که همچنان از امکانات خبری نبود. بسیاری از جوانانی که حرفهای و دائمی فوتبال بازی میکردند، کفششان هنوز گیوه بود و توپ هم نداشتند. قدیمیهای فوتبال ایران برای تاریخ تعریف کردهاند که چگونه بود و یک روایت هم این است: «با گیوه بازی میکردیم. کفش فوتبال که هنوز نیامده بود. سر گیوهها و پشت گیوهها را چرم میدوختیم. بندش را از پشت میآوردیم و جلو میبستیم...
خیلی داستان داشتیم... بابای یکی از بچهها، گاوکشی داشت در بازار مال، کنار خندق... برایمان بادکنک گاو [احتمالاً مثانه گاو] میآورد. باد میزدیم و سرش را با بند میبستیم و بازی میکردیم... چرب بود، بادکنک چربی. زمین هم که خاک خالی بود. وقتی میخورد به زمین و میخورد به پیراهنمان، همه جایمان گِلی میشد. بعدش میرفتیم توی حوض...
بعد که توپ فوتبال دُرست شد، دو تا اصفهانی بودند به اسم ذکایی و قمشهای. آمدند چهارراه حسنآباد. آنجا توپ میدوختند... مثل چرخ دوچرخه، بادش میکردیم. لایش تیوپ داشت... باد میزدیم، بعد سرش را با نخ میبستیم... [یک نفر] سر لایی [تیوپ] را میکرد زیر رویی و بند چرمیاش را میکشید[و توپ آماده بازی میشد]».
منبع : فارس